آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Burke

ˈbɜːrk bɜːk

معنی burke | جمله با burke

noun verb - transitive

به‌طور آهسته و غیر‌مستقیم از شر کسی راحت شدن، کشتن، خفه کردن، (در پارلمان و غیره) جلوی بحث لایحه یا چیزی را گرفتن، مسکوت گذاشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

to burke an issue

مطلبی را مطرح نکردن

The executives knew that the drug had dangerous side effects, but they burked the findings.

هیئت رئیسه می‌دانست که این دارو عوارض جانبی خطرناکی دارد اما یافته‌ها را مسکوت گذاشت.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد burke

  1. verb to hold (something requiring an outlet) in check
  1. verb to keep away from
  1. noun United States frontierswoman and legendary figure of the Wild West noted for her marksmanship (1852-1903)
    Synonyms:
    Calamity Jane Martha Jane Burke Martha Jane Burk Burk
  1. noun British statesman famous for his oratory; pleaded the cause of the American colonists in British Parliament and defended the parliamentary system (1729-1797)
    Synonyms:
    edmund burke

ارجاع به لغت burke

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «burke» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/burke

لغات نزدیک burke

پیشنهاد بهبود معانی