بهطور آهسته و غیرمستقیم از شر کسی راحت شدن، کشتن، خفه کردن، (در پارلمان و غیره) جلوی بحث لایحه یا چیزی را گرفتن، مسکوت گذاشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to burke an issue
مطلبی را مطرح نکردن
The executives knew that the drug had dangerous side effects, but they burked the findings.
هیئت رئیسه میدانست که این دارو عوارض جانبی خطرناکی دارد اما یافتهها را مسکوت گذاشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «burke» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/burke