آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

    Terminal

    ˈtɜrːmənl ˈtɜːmɪnl

    شکل جمع:

    terminals

    معنی terminal | جمله با terminal

    adjective

    پزشکی بدون چاره، علاج‌ناپذیر، لاعلاج، درمان‌ناپذیر (بیماری)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    The doctor delivered the devastating news that my grandmother's illness was terminal.

    دکتر این خبر اندوه‌بار را داد که بیماری مادربزرگم بدون چاره است.

    Since his illness wasn't terminal, he felt a great relief.

    ازآنجایی‌که بیماری او علاج‌ناپذیر نبود، احساس آرامش زیادی کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    terminal cancer

    سرطان علاج‌ناپذیر

    adjective

    پزشکی نزدیک به مرگ، روبه‌موت (بیمار)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The family gathered around the terminal patient.

    خانواده دور بیمار نزدیک به مرگ جمع شدند.

    The doctors informed us that he was a terminal patient.

    پزشکان به ما اطلاع دادند که او بیماری است که روبه‌موت است.

    adjective

    شدید (برای اشاره به چیزی ناخوشایند یا منفی)

    the terminal damage to his car

    آسیب شدید به ماشین او

    The terminal weather conditions made travel impossible.

    شرایط آب‌وهوایی شدید سفر را غیرممکن می‌کرد.

    noun countable B2

    پایانه، ترمینال (اتوبوس‌رانی و راه‌آهن و هواپیمایی)

    The airport terminal had several shops and restaurants for the convenience of travelers.

    پایانه‌ی فرودگاه دارای چندین مغازه و رستوران برای رفاه حال مسافران بود.

    The terminal was crowded with travelers.

    پایانه مملو از مسافر بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We arrived at the airport terminal an hour before our flight.

    یک ساعت قبل از پرواز به ترمینال فرودگاه رسیدیم.

    noun countable

    کامپیوتر پایانه، ترمینال (نوعی دستگاه سخت‌افزاری الکتریکی یا الکترومکانیکی که از آن برای وارد کردن داده‌ها و نمایش داده‌ها از یک رایانه یا یک سامانه‌ی رایانشی استفاده می‌شود)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    The technician troubleshooted a problem with the terminal's screen.

    تکنسین مشکل صفحه‌ی پایانه را برطرف کرد.

    The terminal displayed an error message on the screen.

    ترمینال پیغام خطا را روی صفحه نمایش داد.

    noun countable

    (الکترونیک) پایانه، ترمینال، محل اتصال

    The wire was securely fastened to the terminal.

    سیم به‌طور محکم به پایانه متصل شد.

    The technician carefully inspected the terminal.

    تکنسین با دقت محل اتصال را بررسی کرد.

    adjective

    پایانی، انتهایی

    terminal feathers

    پرهای انتهایی

    The project reached its terminal phase.

    این پروژه به مرحله‌ی پایانی خود رسید.

    adjective

    گیاه‌شناسی سرشاخه‌ای، سرساقه‌ای (روینده در سر شاخه یا سر ساقه)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

    مشاهده

    a terminal leaf

    برگ سرشاخه‌ای

    Spring is the best time to observe the growth of a terminal bud.

    بهار بهترین زمان برای مشاهده‌ی رشد جوانه‌ی سرساقه‌ای است.

    adjective

    دوره‌ای (بازرسی و امتحان و غیره)

    terminal inspections

    بازرسی‌های دوره‌ای

    The terminal exam was the last hurdle before graduation.

    امتحان دوره‌ای آخرین مانع قبل از فارغ‌التحصیلی بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد terminal

    1. adjective final, deadly
      Synonyms:
      last ultimate fatal extreme lethal deadly closing concluding eventual limiting killing mortal hindmost latest latter lag period bounding check out on way out incurable
      Antonyms:
      beginning opening starting initial reviving
    1. noun end of road; limit
      Synonyms:
      end end of the line terminus termination limit station depot extremity boundary
    1. noun computer screen, computer input/output device
      Synonyms:
      screen monitor display video display VDT crt cathode ray tube input device

    سوال‌های رایج terminal

    شکل جمع terminal چی میشه؟

    شکل جمع terminal در زبان انگلیسی terminals است.

    ارجاع به لغت terminal

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «terminal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/terminal

    لغات نزدیک terminal

    • - termer
    • - terminable
    • - terminal
    • - terminal juncture
    • - terminal leave
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    sole gyration required scribbler oleato carrot and stick add fuel to the fire crookery crooked linger chess fiend secondary Seattle seasoning غاز تزویر مضیقه ترغیب کردن مقدونیه مغایرت مقاربت مغایر مقیم مغازله مقاوله نامه مذاکره مذاکره کردن تزکیه ذکاوت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.