فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Terminal

ˈtɜrːmənl ˈtɜːmɪnl

شکل جمع:

terminals

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

پزشکی بدون چاره، علاج‌ناپذیر، لاعلاج، درمان‌ناپذیر (بیماری)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده

The doctor delivered the devastating news that my grandmother's illness was terminal.

دکتر این خبر اندوه‌بار را داد که بیماری مادربزرگم بدون چاره است.

Since his illness wasn't terminal, he felt a great relief.

ازآنجایی‌که بیماری او علاج‌ناپذیر نبود، احساس آرامش زیادی کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

terminal cancer

سرطان علاج‌ناپذیر

adjective

پزشکی نزدیک به مرگ، روبه‌موت (بیمار)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The family gathered around the terminal patient.

خانواده دور بیمار نزدیک به مرگ جمع شدند.

The doctors informed us that he was a terminal patient.

پزشکان به ما اطلاع دادند که او بیماری است که روبه‌موت است.

adjective

شدید (برای اشاره به چیزی ناخوشایند یا منفی)

the terminal damage to his car

آسیب شدید به ماشین او

The terminal weather conditions made travel impossible.

شرایط آب‌وهوایی شدید سفر را غیرممکن می‌کرد.

noun countable B2

پایانه، ترمینال (اتوبوس‌رانی و راه‌آهن و هواپیمایی)

The airport terminal had several shops and restaurants for the convenience of travelers.

پایانه‌ی فرودگاه دارای چندین مغازه و رستوران برای رفاه حال مسافران بود.

The terminal was crowded with travelers.

پایانه مملو از مسافر بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

We arrived at the airport terminal an hour before our flight.

یک ساعت قبل از پرواز به ترمینال فرودگاه رسیدیم.

noun countable

کامپیوتر پایانه، ترمینال (نوعی دستگاه سخت‌افزاری الکتریکی یا الکترومکانیکی که از آن برای وارد کردن داده‌ها و نمایش داده‌ها از یک رایانه یا یک سامانه‌ی رایانشی استفاده می‌شود)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

The technician troubleshooted a problem with the terminal's screen.

تکنسین مشکل صفحه‌ی پایانه را برطرف کرد.

The terminal displayed an error message on the screen.

ترمینال پیغام خطا را روی صفحه نمایش داد.

noun countable

(الکترونیک) پایانه، ترمینال، محل اتصال

The wire was securely fastened to the terminal.

سیم به‌طور محکم به پایانه متصل شد.

The technician carefully inspected the terminal.

تکنسین با دقت محل اتصال را بررسی کرد.

adjective

پایانی، انتهایی

terminal feathers

پرهای انتهایی

The project reached its terminal phase.

این پروژه به مرحله‌ی پایانی خود رسید.

adjective

گیاه‌شناسی سرشاخه‌ای، سرساقه‌ای (روینده در سر شاخه یا سر ساقه)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

مشاهده

a terminal leaf

برگ سرشاخه‌ای

Spring is the best time to observe the growth of a terminal bud.

بهار بهترین زمان برای مشاهده‌ی رشد جوانه‌ی سرساقه‌ای است.

adjective

دوره‌ای (بازرسی و امتحان و غیره)

terminal inspections

بازرسی‌های دوره‌ای

The terminal exam was the last hurdle before graduation.

امتحان دوره‌ای آخرین مانع قبل از فارغ‌التحصیلی بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد terminal

  1. adjective final, deadly
    Synonyms:
    last ultimate fatal extreme lethal deadly closing concluding eventual limiting killing mortal hindmost latest latter lag period bounding check out on way out incurable
    Antonyms:
    beginning opening starting initial reviving
  1. noun end of road; limit
    Synonyms:
    end end of the line terminus termination limit station depot extremity boundary
  1. noun computer screen, computer input/output device
    Synonyms:
    screen monitor display video display VDT CRT cathode ray tube input device

ارجاع به لغت terminal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «terminal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/terminal

لغات نزدیک terminal

پیشنهاد بهبود معانی