آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۰ آذر ۱۴۰۳

    Monitor

    ˈmɑːnɪtər ˈmɒnɪtə

    گذشته‌ی ساده:

    monitored

    شکل سوم:

    monitored

    سوم‌شخص مفرد:

    monitors

    وجه وصفی حال:

    monitoring

    شکل جمع:

    monitors

    معنی monitor | جمله با monitor

    noun countable B2

    ناظر

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    she was chosen to be monitor in work that day.

    او در آن روز به عنوان ناظر کار انتخاب شد.

    International monitors are keeping watch on the election process.

    ناظران بین‌المللی روند انتخابات را زیر نظر دارند.

    noun countable

    کامپیوتر صفحه نمایش، دستگاه کنترل، نماگر، مانیتور

    monitor, صفحه نمایش، دستگاه کنترل، نماگر، مانیتور
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    monitor room

    اتاق کنترل

    an electronic monitor

    مانیتور الکترونیکی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an automatic missile monitor

    دستگاه خودکار کنترل موشک

    a heart monitor

    مانیتور (دستگاه کنترل) قلب

    noun countable

    (کلاس درس) مبصر

    The monitor calls the roll every morning.

    مبصر هر روز صبح حضور غیاب می‌کند.

    The monitor in our classroom helps the teacher.

    مبصر در کلاس درس ما به معلم کمک می‌کند.

    verb - transitive

    نظارت کردن

    It's important to monitor your heart rate during exercise.

    نظارت بر ضربان قلب در طول ورزش بسیار مهم است.

    The security guard was instructed to monitor the surveillance cameras.

    به نگهبان امنیتی دستور داده‌ شد که بر روی دوربین‌های امنیتی نظارت داشته باشد.

    verb - transitive

    (در رادیو) به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن، دیده بانی کردن

    We monitor the enemy's radio broadcasts for military information.

    ما برای کسب اطلاعات نظامی برنامه‌های رادیویی دشمن را خبرنیوشی می‌کنیم.

    Radar stations are monitoring all our heavy bombers.

    ایستگاه‌های رادار همه‌ی بمب‌افکن‌های سنگین ما را کنترل می‌کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We monitor the upper air to collect evidence of atomic explosions.

    ما جو فوقانی را برای گردآوری مدرک انفجار اتمی بررسی (تابش‌سنجی) می‌کنیم.

    The sound quality must be carefully monitored.

    چگونگی صدا باید با دقت واپاد شود (بررسی شود).

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد monitor

    1. noun person who watches, oversees
      Synonyms:
      listener supervisor overseer director guide adviser watchdog informant auditor counselor invigilator eaves-dropper
    1. verb listen, watch carefully
      Synonyms:
      observe follow track check scan record supervise control audit keep track of keep an eye on oversee watch carefully advise counsel survey
      Antonyms:
      ignore neglect forget

    سوال‌های رایج monitor

    معنی monitor به فارسی چی میشه؟

    کلمه "monitor" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای متعددی دارد که می‌توان آن‌ها را در زمینه‌های مختلف بررسی کرد. در اینجا به توضیح این کلمه و نکات جالب مرتبط با آن می‌پردازیم.

    معانی و کاربردها

    1. نظارت و پایش:

    یکی از معانی اصلی "monitor" به معنای نظارت و پایش است. این واژه به فرایند بررسی و کنترل فعالیت‌ها یا وضعیت‌های مختلف اشاره دارد. به عنوان مثال، در محیط‌های آموزشی، معلمان می‌توانند پیشرفت دانش‌آموزان را "monitor" کنند تا از یادگیری آنان مطمئن شوند.

    2. مانیتور (نمایشگر):

    در دنیای فناوری اطلاعات، "monitor" به دستگاهی اشاره دارد که تصاویر و اطلاعات را به صورت بصری نمایش می‌دهد. مانیتورها به عنوان جزء اصلی کامپیوترها و سیستم‌های الکترونیکی، اطلاعات را به کاربران نشان می‌دهند. انواع مختلفی از مانیتورها وجود دارد، از جمله CRT (کاتد ری) و LCD (کریستال مایع)، که هر یک ویژگی‌ها و کاربردهای خاص خود را دارند.

    3. نظارت بر سلامت:

    در حوزه پزشکی، "monitor" به تجهیزاتی اشاره دارد که برای نظارت بر وضعیت سلامت بیماران استفاده می‌شوند. این دستگاه‌ها می‌توانند فشار خون، ضربان قلب و سایر نشانه‌های حیاتی را اندازه‌گیری کنند و اطلاعات را به پزشکان و کادر درمان ارائه دهند.

    4. مدیریت پروژه:

    در مدیریت پروژه، "monitoring" به فرایند پیگیری پیشرفت پروژه و ارزیابی انحرافات از برنامه زمان‌بندی اشاره دارد. این کار به مدیران کمک می‌کند تا تصمیمات بهتری بگیرند و منابع را به طور مؤثرتری مدیریت کنند.

    نکات جالب

    - ریشه‌شناسی:

    واژه "monitor" از زبان لاتین گرفته شده است. کلمه "monere" به معنای "هشدار دادن" یا "نظارت کردن" است. این ریشه به وضوح نشان‌دهنده عملکرد اصلی این کلمه در زمینه‌های مختلف است.

    - استفاده در زبان‌های مختلف:

    واژه "monitor" در بسیاری از زبان‌ها به عنوان اصطلاحی فنی و عمومی شناخته می‌شود. به عنوان مثال، در زبان فارسی نیز کلمه "مانیتور" به طور رایج برای اشاره به نمایشگرها استفاده می‌شود.

    - توسعه تکنولوژی:

    با پیشرفت تکنولوژی، مانیتورها نیز بهبود یافته‌اند و اکنون انواع بسیار پیشرفته‌ای از جمله مانیتورهای OLED و 4K در بازار موجود است که کیفیت تصویر بسیار بالایی را ارائه می‌دهند.

    - نقش اساسی در امنیت:

    در حوزه امنیت، "monitoring" به معنای نظارت بر فعالیت‌های مشکوک و جمع‌آوری اطلاعات برای جلوگیری از تهدیدات امنیتی بسیار اهمیت دارد. سیستم‌های دوربین مداربسته و نرم‌افزارهای امنیتی از جمله ابزارهایی هستند که برای این منظور به کار می‌روند.

    گذشته‌ی ساده monitor چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده monitor در زبان انگلیسی monitored است.

    شکل سوم monitor چی میشه؟

    شکل سوم monitor در زبان انگلیسی monitored است.

    شکل جمع monitor چی میشه؟

    شکل جمع monitor در زبان انگلیسی monitors است.

    وجه وصفی حال monitor چی میشه؟

    وجه وصفی حال monitor در زبان انگلیسی monitoring است.

    سوم‌شخص مفرد monitor چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد monitor در زبان انگلیسی monitors است.

    ارجاع به لغت monitor

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «monitor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/monitor

    لغات نزدیک monitor

    • - monism
    • - monition
    • - monitor
    • - monitor program
    • - monitor routine
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.