گذشتهی ساده:
watchdoggedشکل سوم:
watchdoggedسومشخص مفرد:
watchdogsوجه وصفی حال:
watchdoggingشکل جمع:
watchdogsناظر، دیدهبان (شخص یا سازمان)
The financial watchdog has the authority to investigate and penalize banks for any fraudulent activities.
ناظر مالی این اختیار را دارد که بانکها را برای هرگونه فعالیت متقلبانه مورد بررسی و مجازات قرار دهد.
The media watchdog criticized a television network for broadcasting misleading information.
سازمان دیدهبان رسانه از یک شبکهی تلویزیونی به دلیل پخش اطلاعات گمراهکننده انتقاد کرد.
انگلیسی آمریکایی جانورشناسی سگ نگهبان
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The well-trained watchdog was obedient.
سگ نگهبان آموزشدیده مطیع بود.
The large, intimidating watchdog patrolled the perimeter of the property.
سگ نگهبان بزرگ و ترسناک در اطراف ملک گشتزنی میکرد.
نظارت کردن، دیدهبانی کردن
The organization was created to watchdog the government's spending and ensure transparency.
این سازمان برای نظارت بر مخارج دولت و تضمین شفافیت ایجاد شد.
The journalist watchdogs the industry.
این روزنامهنگار بر صنعت دیدهبانی میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «watchdog» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/watchdog