Watchdog

ˈwɑːtʃdɑːɡ ˈwɒtʃdɒɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    watchdogged
  • شکل سوم:

    watchdogged
  • سوم‌شخص مفرد:

    watchdogs
  • وجه وصفی حال:

    watchdogging
  • شکل جمع:

    watchdogs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
ناظر، دیده‌بان (شخص یا سازمان)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The financial watchdog has the authority to investigate and penalize banks for any fraudulent activities.
- ناظر مالی این اختیار را دارد که بانک‌ها را برای هرگونه فعالیت متقلبانه مورد بررسی و مجازات قرار دهد.
- The media watchdog criticized a television network for broadcasting misleading information.
- سازمان دیده‌بان رسانه از یک شبکه‌ی تلویزیونی به دلیل پخش اطلاعات گمراه‌کننده انتقاد کرد.
noun countable
انگلیسی آمریکایی جانورشناسی سگ نگهبان
- The well-trained watchdog was obedient.
- سگ نگهبان آموزش‌دیده مطیع بود.
- The large, intimidating watchdog patrolled the perimeter of the property.
- سگ نگهبان بزرگ و ترسناک در اطراف ملک گشت‌زنی می‌کرد.
verb - transitive
نظارت کردن، دیده‌بانی کردن
- The organization was created to watchdog the government's spending and ensure transparency.
- این سازمان برای نظارت بر مخارج دولت و تضمین شفافیت ایجاد شد.
- The journalist watchdogs the industry.
- این روزنامه‌نگار بر صنعت دیده‌بانی می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد watchdog

  1. noun A dog trained to guard property
    Synonyms: guard-dog

ارجاع به لغت watchdog

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «watchdog» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/watchdog

لغات نزدیک watchdog

پیشنهاد بهبود معانی