گلوگاه (بخشی از معبر که حجم تردد در آن بیش از ظرفیت باشد)
The bottleneck in the highway caused a major traffic jam.
گلوگاه بزرگراه باعث ایجاد ترافیک شدید شد.
The city council discussed solutions to the bottleneck problem on the busy street.
شورای شهر برای حل مشکل گلوگاه خیابان شلوغ به بحث و تبادل نظر پرداخت.
مجازی تنگنا
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the bottlenecks in production
تنگناهای تولید
A bottleneck in communication between departments is hindering our project.
تنگنا در ارتباط بین بخشها پروژهی ما را دچار اختلال کرده است.
کمپهنا، باریک
The bottleneck path made it difficult for cars to pass through.
مسیر کمپهنا تردد خودروها را دشوار میکرد.
The bottleneck entrance made it hard for the crowd to enter the venue.
ورودی باریک ورود جمعیت به سالن را سخت میکرد.
با تنگنا مواجه کردن، متوقف کردن
A lack of funding bottlenecked the progress of the research project.
کمبود بودجه پیشرفت پروژهی تحقیقاتی را با تنگنا مواجه کرد.
The construction project was bottlenecked by a shortage of materials.
پروژهی ساختوساز به دلیل کمبود مصالح متوقف شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bottleneck» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bottleneck