شکل جمع:
limbsکالبدشناسی دستوپا، اندام حرکتی (در انسان یا حیوان)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
The taxi was so crowded that I could hardly move a limb.
تاکسی بهقدری پر بود که به سختی میتوانستم دستوپای خود را حرکت بدهم.
They cut off his limbs.
دستوپای او را بریدند.
artificial limbs
اندامهای حرکتی مصنوعی
گیاهشناسی بزرگشاخه، شاخهی بزرگ (درخت)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی گیاهشناسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the limbs of an enormous oak
شاخههای بزرگ یک درخت بلوط بزرگ
My dad used a chainsaw to cut the limb into smaller pieces.
پدرم از ارهبرقی برای بریدن بزرگشاخه به قطعات کوچکتر استفاده کرد.
نماینده، عامل
A policeman is a limb of the law.
پاسبان عامل اجرای قانون است.
The limb of a political party is responsible for recruiting new members.
نماینده حزب سیاسی مسئول جذب اعضای جدید است.
شاخه (از هر چیز)
The limb of the sea was filled with various species of fish.
شاخهی دریا پر از گونههای مختلف ماهی بود.
The locals relied on the limb of the sea for their livelihood.
مردم محلی برای امرار معاش به شاخهی دریا متکی بودند.
بچهشیطون
Don't be fooled by his innocent face, he's a limb.
گول چهرهی معصومش رو نخور، اون یه بچهشیطونه.
The teacher struggled to control the limbs in the classroom.
معلم برای کنترل بچهشیطونها در کلاس تلاش میکرد.
بریدن، قطع کردن (عضو)، اندامبری کردن
The surgeon had to limb the patient's leg due to a severe infection.
جراح به دلیل عفونت شدید مجبور شد پای بیمار را قطع کند.
The surgeon carefully limbed the injured soldier's arm.
جراح با احتیاط دست سرباز مجروح را برید.
بریدن شاخ و برگ (درخت)
Limbing the old oak required precise cuts to avoid damaging nearby vegetation.
برای جلوگیری از آسیب رساندن به پوشش گیاهی مجاور، بریدن شاخ و برگ درخت بلوط کهنسال نیازمند برشهای دقیق بود.
The workers limbed the trees.
کارگران شاخ و برگ درختان را بریدند.
نجوم لبه (قرص ظاهری جرم آسمانی)
Observing the limb of Mars through a telescope revealed intricate details.
مشاهدهی لبهی مریخ از طریق تلسکوپ جزئیات پیچیدهای را آشکار کرد.
They study the features on the limb of distant planets.
آنها ویژگیهای لبهی سیارات دور را بررسی میکنند.
گیاهشناسی شاخهی فرعی
The limb of the flower attracted the attention of the hummingbird.
شاخهی فرعی گل توجه مرغ مگسخوار را به خود جلب کرد.
The limb of the orchid was beautiful.
شاخهی فرعی ارکیده زیبا بود.
چیزی را بندبند از هم جدا کردن، تکهپاره کردن
(عامیانه) در موقعیت خطرناک، در معرض خطر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «limb» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/limb