با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Limb

lɪm lɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    limbs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive countable C1
    عضو، عضو بدن، دست یا پا، بال، شاخه، قطع کردن عضو، اندام زبرین، اندام زیرین
    • - They cut off his limbs.
    • - دست و پای او را بریدند.
    • - artificial limbs
    • - اندام‌های مصنوعی
    • - The taxi was so crowded that I could hardly move a limb.
    • - تاکسی آن‌قدر پر بود که به سختی می‌توانستم دست و پای خود را حرکت بدهم.
    • - the limbs of an enormous oak
    • - شاخه‌های یک درخت بلوط بزرگ
    • - A policeman is a limb of the law.
    • - پاسبان، عامل اجرای قانون است.
    • - a limb of the sea
    • - شاخه‌ای از دریا
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد limb

  1. noun appendage
    Synonyms: arm, bough, branch, extension, extremity, fin, gam, leg, lobe, member, offshoot, part, pin, pinion, process, projection, spray, sprig, spur, stem, switch, unit, wheel, wing

Idioms

  • out on a limb

    (عامیانه) در موقعیت خطرناک، در معرض خطر

ارجاع به لغت limb

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «limb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/limb

لغات نزدیک limb

پیشنهاد بهبود معانی