با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Sprig

sprɪɡ sprɪɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    sprigs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb
    شاخه کوچک، ترکه، بوته، میخ کوچک بی‌سر، نوباوه، جوانک، گلدوزی کردن، به‌شکل شاخ‌وبرگ در‌آوردن
    • - a sprig of laurel
    • - شاخه‌ای برگ‌ بو
    • - a sprig of parsley
    • - یک شاخه جعفری
    • - a young sprig of nobility
    • - جوانی از نسل اشراف
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sprig

  1. noun A young stemlike growth arising from a plant
    Synonyms: bine, offshoot, runner, shoot, sprout, tendril
  2. noun A small branch or division of a branch (especially a terminal division); usually applied to branches of the current or preceding year
    Synonyms: branchlet, twig
  3. adjective
    Synonyms: slip

ارجاع به لغت sprig

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sprig» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sprig

لغات نزدیک sprig

پیشنهاد بهبود معانی