با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Tab

tæb tæb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    tabs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    صورت‌حساب، هزینه، برگ، باریکه، حساب، شمارش، نوار زدن به، نشان‌دار کردن، گلچین کردن
  • noun adverb
    جدول بندی، زائده، صورت حساب
    • - I open the can by pulling the metal tab.
    • - قوطی را با کشیدن زبانه‌ی فلزی باز می‌کنم.
    • - The brand name is on a tab behind the collar of the shirt.
    • - نام سازنده بر زبانه‌ی پارچه‌ای در پشت یقه‌ی پیراهن دیده می‌شود.
    • - the 14 million tabbed for school districts
    • - 14 میلیونی که برای حوزه‌های آموزشی کنار گذاشته شده است
    • - He has been tabbed for the job.
    • - او را برای آن شغل درنظر گرفته‌اند.
    • - One estimate puts the tab at 10 million.
    • - برحسب یکی از تخمین‌ها کل هزینه ده میلیون برآورد می‌شود.
    • - The police have been keeping tabs on him.
    • - پلیس او را زیر نظر قرار داده است.
    • - Every time we went to a restaurant, my father picked up the tab.
    • - هر بار که به رستوران می‌رفتیم، پدرم صورتحساب را پرداخت می‌کرد.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد tab

  1. noun ticket, label
    Synonyms: bookmark, clip, flag, flap, holder, logo, loop, marker, slip, sticker, stop, strip, tag
  2. noun bill for service
    Synonyms: account, charge, check, cost, invoice, price, price tag, rate, reckoning, score, statement, tariff

Idioms

  • keep tabs (or a tab) on

    پاییدن، مواظب بودن، دقیقاً تحت مراقبت گرفتن، تحت نظر قرار دادن

  • pick up the tab

    هزینه یا صورتحساب و غیره را پرداختن

ارجاع به لغت tab

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tab» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tab

لغات نزدیک tab

پیشنهاد بهبود معانی