گذشتهی ساده:
attributedشکل سوم:
attributedسومشخص مفرد:
attributesوجه وصفی حال:
attributingشکل جمع:
attributesویژگی، خصوصیت، خصیصه، خصلت، صفت، مشخصه
Kindness is a rare attribute these days.
این روزها، مهربانی خصلتی نادر است.
One of her best attributes is her honesty.
یکی از بهترین صفات او صداقتش است.
Chimpanzees have many human attributes.
شامپانزه دارای بسیاری از خصلتهای انسانی است.
Winged feet are the attributes of Mercury.
داشتن پاهای بالدار از مشخصات اسطورهی مرکوری است.
Creativity is often considered a key attribute in successful entrepreneurs.
خلاقیت اغلب بهعنوان ویژگیای کلیدی در کارآفرینان موفق در نظر گرفته میشود.
ناشی از چیزی دانستن، مربوط به چیزی دانستن، نتیجهی چیزی دانستن، نسبت دادن، منتسب کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
problems attributed to unemployment
مسائل وابسته به بیکاری
He attributed his failure to a lack of preparation.
او شکست خود را ناشی از کمبود آمادگی دانست.
They attributed the low sales to poor marketing strategies.
آنها فروش پایین را به استراتژیهای ضعیف بازاریابی مربوط دانستند.
Many scientists attribute climate change to human activity.
بسیاری از دانشمندان تغییرات آبوهوایی را نتیجهی فعالیتهای انسانی میدانند.
(سخن، اقدام، اختراع و...) نسبت دادن، منتسب کردن
This play is attributed to Shakespeare.
این نمایشنامه منتسب به شکسپیر است.
The invention of the telephone is attributed to Alexander Graham Bell.
اختراع تلفن به الکساندر گراهام بل نسبت داده میشود.
Some poems in this collection are wrongly attributed to Hafez.
برخی از اشعار این مجموعه بهاشتباه به حافظ منتسب شدهاند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «attribute» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/attribute