فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Attribute

ˈætrɪbjuːt ˈætrəbjuːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    attributed
  • شکل سوم:

    attributed
  • سوم‌شخص مفرد:

    attributes
  • وجه وصفی حال:

    attributing
  • شکل جمع:

    attributes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
ویژگی، صفت، نشان، خصلت، خصوصیت، مشخصه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Chimpanzees have many human attributes.
- شامپانزه دارای بسیاری از خصلت‌های انسان می‌باشد.
- Kindness is a rare attribute these days.
- این روزها مهربانی، خصلتی نادر است.
- One of her best attributes is her honesty.
- یکی از بهترین صفات او صداقتش است.
- Creativity is often considered a key attribute in successful entrepreneurs.
- خلاقیت اغلب به‌عنوان ویژگی‌ای کلیدی در کارآفرینان موفق در نظر گرفته می‌شود.
- Winged feet are the attributes of Mercury.
- داشتن پاهای بالدار از مشخصات مرکوری است.
verb - transitive
ناشی از چیزی دانستن، مربوط به چیزی دانستن، نتیجه‌ی چیزی دانستن، نسبت دادن
- They attributed the low sales to poor marketing strategies.
- آن‌ها فروش پایین را به استراتژی‌های ضعیف بازاریابی مربوط دانستند.
- Many scientists attribute climate change to human activity.
- بسیاری از دانشمندان تغییرات آب‌وهوایی را نتیجه‌ی فعالیت‌های انسانی می‌دانند.
- He attributed his failure to a lack of preparation.
- او شکست خود را ناشی از کمبود آمادگی دانست.
- problems attributed to unemployment
- مسائل وابسته به بیکاری
verb - transitive
نسبت دادن، منتسب کردن
- This play is attributed to Shakespeare.
- این نمایشنامه منتسب به شکسپیر است.
- The invention of the telephone is attributed to Alexander Graham Bell.
- اختراع تلفن به الکساندر گراهام بل نسبت داده می‌شود.
- Some poems in this collection are wrongly attributed to Hafez.
- برخی از اشعار این مجموعه به‌اشتباه به حافظ منتسب شده‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد attribute

  1. noun feature
    Synonyms:
    quality trait aspect characteristic sign mark property point note facet indication character particularity virtue peculiarity quirk speciality idiosyncrasy symbol
  1. verb ascribe, assign to source
    Synonyms:
    ascribe assign to source credit refer connect associate impute charge blame account for apply hold responsible pin on lay accredit trace hang on fix upon reference

ارجاع به لغت attribute

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «attribute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/attribute

لغات نزدیک attribute

پیشنهاد بهبود معانی