گذشتهی ساده:
accounted forشکل سوم:
accounted forسومشخص مفرد:
accounts forوجه وصفی حال:
accounting forتشکیل دادن، شامل بودن، اختصاص داشتن، سهم داشتن، در بر گرفتن
Tourism accounts for a large part of the country’s income.
گردشگری بخش بزرگی از درآمد کشور را شامل میشود.
Women account for nearly half of the workforce.
زنان تقریباً نیمی از نیروی کار را تشکیل میدهند.
توضیح دادن، نشان دادن، حاکی بودن، دال بر چیزی بودن، دلیل چیزی بودن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The professor asked the students to account for their absences during the semester.
استاد از دانشجویان خواست دلیل غیبتشان در طول ترم را توضیح دهند.
The accountant needed to account for all of the company's expenses in his report.
حسابدار باید همهی هزینههای شرکت را در گزارشش نشان میداد.
از بین بردن، نابود کردن، کشتن، به هلاکت رساندن، از پا درآوردن، منهدم کردن
The sniper accounted for three enemy soldiers before being spotted.
تکتیرانداز قبلاز اینکه دیده شود، سه سرباز دشمن را به هلاکت رساند.
Our troops accounted for two enemy tanks during the battle.
نیروهای ما درطول نبرد دو تانک دشمن را نابود کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «account for» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/account-for