آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۰ فروردین ۱۴۰۴

    Trust

    trʌst trʌst

    گذشته‌ی ساده:

    trusted

    شکل سوم:

    trusted

    سوم‌شخص مفرد:

    trusts

    وجه وصفی حال:

    trusting

    شکل جمع:

    trusts

    معنی trust | جمله با trust

    verb - intransitive verb - transitive B1

    اعتماد داشتن، مطمئن بودن، باور داشتن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    You can't trust the train to come on time.

    نمی‌توان مطمئن بود که قطار سر وقت بیاید.

    Ahmad does not trust strangers.

    احمد به غریبه‌ها اعتماد نمی‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I trust her one hundred percent.

    صد‌در‌صد به او اطمینان دارم.

    verb - intransitive formal C1

    امید داشتن، امیدوار بودن، انتظار داشتن، توکل داشتن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    He will accept our offer, I trust.

    امید دارم که پیشنهاد ما را بپذیرد.

    don't trust too much to your luck!

    خیلی به شانس خودت امیدوار نباش!

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    In God, we trust.

    به خدا توکل می‌کنیم.

    noun uncountable B1

    اعتماد، باور، توکل، اطمینان، امید

    He has my full trust and support.

    صد‌‌در‌صد به او اطمینان دارم و از او حمایت می‌کنم.

    The company has earned the trust of its customers.

    این شرکت اعتماد مشتریان خود را جلب کرده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to have trust in the future

    به آینده امیدوار بودن

    noun uncountable

    امانت، ودیعه

    The money will be held in trust for you until you're 21.

    تا وقتی که به بیست‌ویک سالگی برسی، این پول به امانت برایت نگهداری خواهد شد.

    His estate was placed in trust for his grandchildren.

    اموال او به‌عنوان امانت برای نوه‌هایش نگهداری شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The trust will be administered by a professional financial firm.

    این ودیعه، توسط شرکت مالی حرفه‌ای اداره خواهد شد.

    to sell on trust

    نسیه‌فروشی کردن

    noun countable

    مؤسسه‌ی امانی

    The children's hospital is funded by a charitable trust.

    بیمارستان کودکان توسط مؤسسه‌ی امانی خیریه تأمین مالی می‌شود.

    The trust manages several schools in rural areas.

    این مؤسسه‌ی امانی چندین مدرسه را در مناطق روستایی مدیریت می‌کند.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی تراست (در اسم بعضی بانک‌ها استفاده می‌شود)

    He has an account with City Trust Bank.

    او در بانک سیتی‌تراست حساب دارد.

    The financial institution is called "First National Trust."

    این مؤسسه‌ی مالی "فرست نشنال تراست" نام دارد.

    noun countable

    اقتصاد اتحاد، ائتلاف شرکت‌ها، تبانی، انحصار (همکاری غیرقانونی شرکت‌ها برای منافع مشترک مثلاً برای کنترل قیمت کالا)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    Trusts and monopolies are discouraged in competitive economies.

    در اقتصادهای رقابتی، از ائتلاف‌ها و انحصارها جلوگیری می‌شود.

    Several major companies were accused of forming an illegal trust to manipulate market prices.

    چندین شرکت بزرگ به تشکیل اتحاد غیرقانونی برای دستکاری قیمت بازار متهم شدند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد trust

    1. noun belief in something as true, trustworthy
      Synonyms:
      faith confidence belief reliance assurance conviction expectation hope dependence credence certainty certitude credit stock store gospel truth positiveness entrustment sureness
      Antonyms:
      distrust disbelief mistrust
    1. noun responsibility, custody
      Synonyms:
      duty obligation liability care charge guard protection keeping account ward custody guardianship safekeeping trusteeship moment
    1. noun large company
      Synonyms:
      business corporation company institution group outfit organization combine pool chain bunch crowd gang mob ring cartel syndicate conglomerate megacorp multinational
    1. verb believe, place confidence in
      Synonyms:
      expect hope imagine suppose assume presume think likely depend on rely upon count on look to lean on swear by confide in have faith in place confidence in place trust in take at face value take bank on build on reckon on calculate on bet on gamble on bet bottom dollar on accredit surmise lay money on
      Antonyms:
      disbelieve distrust mistrust
    1. verb give to for safekeeping
      Synonyms:
      give assign transfer entrust consign commit loan lend delegate advance aid confer command grant commission let let out give over turn over store put into hands of make trustee patronize sign over
      Antonyms:
      keep hold

    Phrasal verbs

    trust in

    توکل کردن به، متکی بودن به، اعتماد کردن به

    trust to

    اعتماد کردن به، روی چیزی حساب کردن، امیدوار بودن

    Collocations

    place (or put) trust in someone

    به کسی اعتماد کردن

    trust your intuition

    به شهود خود اعتماد کردن، به حس ششم خود اعتماد کردن

    trust someone’s judgement

    به قضاوت کسی اعتماد کردن

    trust someone implicitly

    اعتماد کامل به کسی داشتن، بی چون و چرا اعتماد کردن

    not trust an inch

    به هیچ وجه اعتماد نکردن

    Collocations بیشتر

    win someone’s trust

    اعتماد کسی را جلب کردن

    abuse trust

    سوء استفاده از اعتماد

    betray someone’s trust

    خیانت به اعتماد کسی، از اعتماد کسی سوء استفاده کردن

    Idioms

    tried and trusted

    (چیزی یا کسی که) آزموده شده و مورد اعتماد است

    trust everyone, but cut the cards!

    به همه اعتماد کن؛ ولی ورق‌ها را هم خوب بر بزن!

    لغات هم‌خانواده trust

    noun
    trust, trustee, trusteeship, trustworthiness
    adjective
    trusting, trustworthy, trusty, distrustful, mistrustful
    verb - transitive
    trust

    سوال‌های رایج trust

    گذشته‌ی ساده trust چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده trust در زبان انگلیسی trusted است.

    شکل سوم trust چی میشه؟

    شکل سوم trust در زبان انگلیسی trusted است.

    شکل جمع trust چی میشه؟

    شکل جمع trust در زبان انگلیسی trusts است.

    وجه وصفی حال trust چی میشه؟

    وجه وصفی حال trust در زبان انگلیسی trusting است.

    سوم‌شخص مفرد trust چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد trust در زبان انگلیسی trusts است.

    ارجاع به لغت trust

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «trust» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trust

    لغات نزدیک trust

    • - trusser
    • - trussing
    • - trust
    • - trust account
    • - trust company
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    interceptor into ironically isn't it looks like it takes two to tango item of news I've Jan jat jaw JK jupiter judicable juggler قانون‌گذاری قیمومت غنج ارجاع ارزش‌گذاری ارغنون نصیب نغمه نغمه‌سرا نغمه‌خوان مقننه کارگزاری مغفرت تغافل کامکار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.