گذشتهی ساده:
trusteedشکل سوم:
trusteedسومشخص مفرد:
trusteesوجه وصفی حال:
trusteeingعضو هیئتامنا، متولی
She was appointed as the trustee for the local charity.
او بهعنوان متولی موسسهی خیریهی بومی منصوب شد.
The trustee managed the estate's assets with great care.
متولی داراییهای ملک را با دقت بسیار اداره میکرد.
(فرد) قیم، وصی، سرپرست
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She appointed her brother as the trustee of her will.
برادرش را در وصیت خود، قیم منصوب کرد.
The board recognized the trustee for his years of dedicated service.
هیئتمدیره، سرپرست را بهخاطر سالها خدمت اختصاصی وی قدردانی کرد.
(فرد) امین، معتمد، امانتدار، قابل اعتماد
As a trustee, he had a duty to act in the best interest of the beneficiaries.
او بهعنوان فرد معتمد وظیفه داشت که به نفع ذینفعان عمل کند.
The organization relies on its trustee to maintain transparency and integrity.
سازمان برای حفظ شفافیت و یکپارچگی به فرد امین خود متکی است.
به امانت سپردن، امانتداری کردن، تحت سرپرستی شخص ثالث قرار دادن، متعهد بودن، تعهد داشتن
He chose to trustee despite the challenges ahead.
او باوجود چالشهای پیش رو، امانتداری را انتخاب کرد.
We must trustee if we want to achieve our shared goals.
اگر میخواهیم به اهداف مشترکمان برسیم، باید متعهد باشیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «trustee» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trustee