با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Trustee

ˌtrʌˈstiː ˌtrʌˈstiː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    trusteed
  • شکل سوم:

    trusteed
  • سوم‌شخص مفرد:

    trustees
  • وجه وصفی حال:

    trusteeing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
عضو هیئت‌امنا، متولی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- She was appointed as the trustee for the local charity.
- او به‌عنوان متولی موسسه‌ی خیریه بومی منصوب شد.
- The trustee managed the estate's assets with great care.
- متولی دارایی‌های ملک را با دقت بسیار اداره می‌کرد.
noun countable
(فرد) قیم، وصی، سرپرست
- She appointed her brother as the trustee of her will.
- برادرش را در وصیت خود، قیم منصوب کرد.
- The board recognized the trustee for his years of dedicated service.
- هیئت‌مدیره، سرپرست را به‌خاطر سال‌ها خدمت اختصاصی وی قدردانی کرد.
noun countable
(فرد) امین، معتمد، امانت‌دار، قابل اعتماد
- As a trustee, he had a duty to act in the best interest of the beneficiaries.
- او به‌عنوان فرد معتمد وظیفه داشت که به نفع ذی‌نفعان عمل کند.
- The organization relies on its trustee to maintain transparency and integrity.
- سازمان برای حفظ شفافیت و یکپارچگی به فرد امین خود متکی است.
verb - intransitive verb - transitive
به امانت سپردن، امانت‌داری کردن، تحت سرپرستی شخص ثالث قرار دادن، متعهد بودن، تعهد داشتن
- He chose to trustee despite the challenges ahead.
- او باوجود چالش‌های پیش رو، امانت‌داری را انتخاب کرد.
- We must trustee if we want to achieve our shared goals.
- اگر می‌خواهیم به اهداف مشترکمان برسیم، باید متعهد باشیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد trustee

  1. noun administrator
    Synonyms: agent, custodian, executor, executrix, fiduciary, guardian, keeper, warden

لغات هم‌خانواده trustee

ارجاع به لغت trustee

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trustee» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/trustee

لغات نزدیک trustee

پیشنهاد بهبود معانی