فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Warden

ˈwɔːrdn ˈwɔːdn

شکل جمع:

wardens

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

سرپرست، ولی، رئیس، ناظر، نگهبان، قراول، ناظر، بازرس

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

game warden

شکاربان

fire warden

رئیس آتش‌نشانی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

warden of the mint

(انگلیس) سرپرست ضرابخانه

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد warden

  1. noun person who guards and manages
    Synonyms:
    guard keeper guardian caretaker custodian administrator overseer officer superintendent governor curator janitor watchdog ranger jailer/jailor bodyguard gamekeeper watchkeeper prison head skipper deacon dogcatcher
    Antonyms:
    prisoner

ارجاع به لغت warden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «warden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/warden

لغات نزدیک warden

پیشنهاد بهبود معانی