امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Warden

ˈwɔːrdn ˈwɔːdn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    wardens

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
سرپرست، ولی، رئیس، ناظر، نگهبان، قراول، ناظر، بازرس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- game warden
- شکاربان
- fire warden
- رئیس آتش‌نشانی
- warden of the mint
- (انگلیس) سرپرست ضرابخانه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد warden

  1. noun person who guards and manages
    Synonyms:
    administrator bodyguard caretaker curator custodian deacon dogcatcher gamekeeper governor guard guardian jailer/jailor janitor keeper officer overseer prison head ranger skipper superintendent watchdog watchkeeper
    Antonyms:
    prisoner

ارجاع به لغت warden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «warden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/warden

لغات نزدیک warden

پیشنهاد بهبود معانی