شکل جمع:
governorsفرماندار، حاکم، حکمران، فرمانده، والی
The governor of Texas announced new policies to improve education.
فرماندار تگزاس سیاستهای جدیدی را برای بهبود آموزش اعلام کرد.
The people protested against the governor’s decision to increase taxes.
مردم علیه تصمیم والی برای افزایش مالیاتها اعتراض کردند.
the Governor of Iowa
فرماندار ایالت ایوا
انگلیسی بریتانیایی مدیر، رئیس، سرپرست
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The prison governor introduced new rehabilitation programs for inmates.
مدیر زندان برنامههای بازپروری جدیدی را برای زندانیان معرفی کرد.
The hospital governor ensured that all safety protocols were followed.
رئیس بیمارستان اطمینان حاصل کرد که همهی پروتکلهای ایمنی رعایت میشوند.
The board of governors is responsible for making major decisions in the institution.
هیئت مدیره مسئول تصمیمگیریهای مهم در این مؤسسه است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «governor» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/governor