با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Governor

ˈɡʌvərnər ˈɡʌvnə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    governors

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    فرماندار، حاکم، حکمران، فرمانده، هیئت مدیره‌
    • - the Governor of Iowa
    • - فرماندار ایالت ایوا
    • - the board of governors of the hospital
    • - هیئت مدیره‌ی بیمارستان
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد governor

  1. noun person administrating government
    Synonyms: administrator, boss, chief, chief of state, commander, comptroller, controller, director, executive, gubernatorial leader, guv, head, head honcho, leader, manager, overseer, presiding officer, ruler, superintendent, supervisor

لغات هم‌خانواده governor

ارجاع به لغت governor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «governor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/governor

لغات نزدیک governor

پیشنهاد بهبود معانی