فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Onus

ˈoʊnəs ˈəʊnəs

شکل جمع:

onuses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

بار، تعهد، مسئولیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

It is the onus of every scientist to add to the sum total of human knowledge.

وظیفه‌ی هر دانشمند است که بر جمع دانش بشری بیفزاید.

the onus of responsibility

بار مسئولیت

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He tried to shift the onus for starting the war on to the other country.

او کوشش می‌کرد که تقصیر شروع جنگ را به گردن آن کشور دیگر بیندازد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد onus

  1. noun burden
    Synonyms:
    responsibility duty obligation load weight tax charge fault guilt blame liability task oppression encumbrance deadweight stigma stain spot slur odium blot blur black eye brand millstone incubus bar sinister
    Antonyms:
    help benefit aid blessing

ارجاع به لغت onus

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «onus» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/onus

لغات نزدیک onus

پیشنهاد بهبود معانی