با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Onus

ˈoʊnəs ˈəʊnəs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    onuses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
بار، تعهد، مسئولیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- It is the onus of every scientist to add to the sum total of human knowledge.
- وظیفه‌ی هر دانشمند است که بر جمع دانش بشری بیفزاید.
- the onus of responsibility
- بار مسئولیت
- He tried to shift the onus for starting the war on to the other country.
- او کوشش می‌کرد که تقصیر شروع جنگ را به گردن آن کشور دیگر بیندازد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد onus

  1. noun burden
    Synonyms: bar sinister, black eye, blame, blot, blur, brand, charge, culpability, deadweight, duty, encumbrance, fault, guilt, incubus, liability, load, millstone, obligation, odium, oppression, responsibility, slur, spot, stain, stigma, task, tax, weight
    Antonyms: aid, benefit, blessing, help

ارجاع به لغت onus

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «onus» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/onus

لغات نزدیک onus

پیشنهاد بهبود معانی