فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bloat

bloʊt bləʊt

گذشته‌ی ساده:

bloated

شکل سوم:

bloated

سوم‌شخص مفرد:

bloats

وجه وصفی حال:

bloating

شکل جمع:

bloats

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb

پف‌کرده، بادکردن، باددار، نفخ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

bloated eyes

چشمان باد کرده

The bloated corpses of soldiers were floating on the river.

اجساد بادکرده‌ی سربازان در روخانه شناور بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I ate so much that my stomach was bloated.

آن‌قدر خوردم که شکمم باد کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bloat

  1. verb blow up like a balloon
    Synonyms:
    inflate expand swell enlarge dilate puff up balloon billow distend belly bilge
    Antonyms:
    shrink deflate tighten shrivel

ارجاع به لغت bloat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bloat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bloat

لغات نزدیک bloat

پیشنهاد بهبود معانی