فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Bloat

bloʊt bləʊt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bloated
  • شکل سوم:

    bloated
  • سوم شخص مفرد:

    bloats
  • وجه وصفی حال:

    bloating
  • شکل جمع:

    bloats

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb
    پف‌کرده، بادکردن، باددار، نفخ
    • - bloated eyes
    • - چشمان باد کرده
    • - The bloated corpses of soldiers were floating on the river.
    • - اجساد بادکرده‌ی سربازان در روخانه شناور بود.
    • - I ate so much that my stomach was bloated.
    • - آن‌قدر خوردم که شکمم باد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bloat

  1. verb blow up like a balloon
    Synonyms: balloon, belly, bilge, billow, dilate, distend, enlarge, expand, inflate, puff up, swell
    Antonyms: deflate, shrink, shrivel, tighten

ارجاع به لغت bloat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bloat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bloat

لغات نزدیک bloat

پیشنهاد بهبود معانی