با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Blossoming

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    blossomed
  • شکل سوم:

    blossomed
  • سوم شخص مفرد:

    blossoms

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
شکوفایی، توسعه، رونق
- the blossoming of experimental theater
- شکوفایی تئاتر تجربی
- China is a blossoming country.
- چین کشوری در حال شکوفایی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blossoming

  1. noun blooming
    Synonyms: flowering, budding, flourishing, bloom, developing, thriving
    Antonyms: withering

ارجاع به لغت blossoming

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blossoming» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blossoming

لغات نزدیک blossoming

پیشنهاد بهبود معانی