Flourishing

ˈflɜːrɪʃɪŋ ˈflʌrɪʃɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    flourished
  • شکل سوم:

    flourished
  • سوم‌شخص مفرد:

    flourishes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پررونق، درحال‌ ترقی، درحال‌ رونق، در حال پیشرفت، روبه‌رشد، موفق (فعالیت و کار و غیره)، در حال رشد، شکوفا (گیاه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The flourishing economy led to an increase in job opportunities and higher wages for workers.
- اقتصاد پررونق منجر به افزایش فرصت‌های شغلی و افزایش دستمزد کارگران شد.
- The flourishing plant in the garden attracted various species of butterflies and birds.
- گیاه شکوفا در باغ گونه‌های مختلفی از پروانه‌ها و پرندگان را به خود جذب کرد.
- a flourishing career
- حرفه‌ای روبه‌رشد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flourishing

  1. adjective prospering, going well
    Synonyms: blooming, burgeoning, doing well, expanding, exuberant, going strong, growing, in full swing, in the pink, in top form, lush, luxuriant, mushrooming, profuse, prosperous, rampant, rank, rich, roaring, robust, successful, thriving, vigorous
    Antonyms: ceasing, decreasing, failing, languishing, stunted, undeveloping

ارجاع به لغت flourishing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flourishing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flourishing

لغات نزدیک flourishing

پیشنهاد بهبود معانی