امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Budding

ˈbʌdɪŋ ˈbʌdɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    budded
  • شکل سوم:

    budded
  • سوم شخص مفرد:

    buds

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • noun
    (در جانداران رده‌ی پایین مانند ابرهای دریایی) تولید مثل غیرجنسی از طریق ایجاد قلمبه‌شدگی در بخشی از بدن جاندار
  • noun
    شکوفا، درحال رشد، پرنوید
    • - Their budding relationship came to an abrupt end.
    • - رابطه‌ی درحال رشد آن‌ها ناگهان قطع شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد budding

  1. adjective developing, flowering
    Synonyms: beginning, blossoming, burgeoning, bursting forth, embryonic, fledgling, fresh, germinal, germinating, growing, incipient, maturing, nascent, opening, potential, promising, pubescent, pullulating, shooting up, sprouting, vegetating, young
    Antonyms: dying, shrinking, withering

ارجاع به لغت budding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «budding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/budding

لغات نزدیک budding

پیشنهاد بهبود معانی