با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Budding

ˈbʌdɪŋ ˈbʌdɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    budded
  • شکل سوم:

    budded
  • سوم‌شخص مفرد:

    buds

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun
(در جانداران رده‌ی پایین مانند ابرهای دریایی) تولید مثل غیرجنسی از طریق ایجاد قلمبه‌شدگی در بخشی از بدن جاندار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun
شکوفا، درحال رشد، پرنوید
- Their budding relationship came to an abrupt end.
- رابطه‌ی درحال رشد آن‌ها ناگهان قطع شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد budding

  1. adjective developing, flowering
    Synonyms: beginning, blossoming, burgeoning, bursting forth, embryonic, fledgling, fresh, germinal, germinating, growing, incipient, maturing, nascent, opening, potential, promising, pubescent, pullulating, shooting up, sprouting, vegetating, young
    Antonyms: dying, shrinking, withering

ارجاع به لغت budding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «budding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/budding

لغات نزدیک budding

پیشنهاد بهبود معانی