فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Click

klɪk klɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    clicked
  • شکل سوم:

    clicked
  • سوم شخص مفرد:

    clicks
  • وجه وصفی حال:

    clicking
  • شکل جمع:

    clicks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - intransitive adverb A2
    تیک، صدای مختصر، صدای حاصله از خوردن سم اسب به زمین، صدا کردن
    • - the click of the key in the lock
    • - صدای تلق کلید در قفل
    • - a click language
    • - زبان دمی
    • - When the officer came, the soldiers clicked their heels.
    • - افسر که آمد سربازان پاشنه‌های خود را به‌هم کوفتند (با صدای تلق).
    • - Billiard balls clicked in the next room.
    • - در اتاق مجاور گوی‌های بیلیارد تق‌تق به‌هم می‌خوردند.
    • - Suddenly, the poem's meaning clicked.
    • - ناگهان معنی شعر روشن شد.
    • - As soon as he took over, everything clicked.
    • - به مجرد آن‌که او کارها را به‌عهده گرفت همه‌چیز روبه‌راه شد.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد click

  1. noun, verb metallic sound
    Synonyms: bang, beat, clack, snap, tick
  2. verb fall into place
    Synonyms: become clear, be compatible, be on same wavelength, come off, feel a rapport, get on, go, go off well, go over, hit it off, make a hit, make sense, match, meet with approval, pan out, prove out, succeed, take to each other

لغات هم‌خانواده click

ارجاع به لغت click

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «click» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/click

لغات نزدیک click

پیشنهاد بهبود معانی