آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Clack

klæk klæk

معنی clack | جمله با clack

noun adverb

صدای به‌هم خوردن دو تخته یا چیز دیگر، تق‌تق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

the clack of my sister's high heels

صدای تلق‌تلق کفش‌های پاشنه بلند خواهرم

Typewriters were clacking in the next room.

در اتاق مجاور ماشین‌های تحریر تلق‌تلق می‌کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

His mother-in-law clacked all day.

مادرزن او تمام روز وراجی کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد clack

  1. verb to make a rattling noise
  1. verb to make or cause to make a succession of short, sharp sounds
  1. noun a light, sharp noise
    Synonyms:
    snap click clap decrepitation
  1. noun a simple valve with a hinge on one side; allows fluid to flow in only one direction
    Synonyms:
    clack valve clapper valve

ارجاع به لغت clack

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clack» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clack

لغات نزدیک clack

پیشنهاد بهبود معانی