صدای بههم خوردن دو تخته یا چیز دیگر، تقتق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the clack of my sister's high heels
صدای تلقتلق کفشهای پاشنه بلند خواهرم
Typewriters were clacking in the next room.
در اتاق مجاور ماشینهای تحریر تلقتلق میکردند.
His mother-in-law clacked all day.
مادرزن او تمام روز وراجی کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «clack» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clack