فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Tick

tɪk tɪk

گذشته‌ی ساده:

ticked

شکل سوم:

ticked

سوم‌شخص مفرد:

ticks

وجه وصفی حال:

ticking

شکل جمع:

ticks

توضیحات:

در معانی اول و هفتم در انگلیسی آمریکایی به‌جای tick از check استفاده می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2

انگلیسی بریتانیایی تیک (علامت تأیید ✓)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

He asked me to put a tick next to the correct answers on the test.

او از من خواست که علامت تیک را کنار جواب‌های درست در آزمون بگذارم.

She checked the form and put a tick next to all the completed tasks.

او فرم را بررسی کرد و تیک را کنار تمام وظایف تکمیل‌شده زد.

noun countable informal

انگلیسی بریتانیایی لحظه، ثانیه (زمانی بسیار کوتاه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

We'll be ready in a couple of ticks.

تا چند لحظه‌ی دیگر آماده خواهیم بود.

I'll finish this task in two ticks.

این کار را در دو ثانیه تمام می‌کنم.

noun countable

صدای تیک‌تیک (ساعت)

The tick of the clock echoed in the empty hallway.

تیک‌تیک ساعت در راهرو خالی پژواک داشت.

I couldn't sleep because of the loud ticks from the wall clock.

به‌خاطر تیک‌تیک بلند ساعت دیواری نمی‌توانستم بخوابم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the regular tick of the clock

تیک‌تیک منظم ساعت

phrase informal

انگلیسی بریتانیایی قدیمی (on tick) نسیه، قسطی

They won’t let you buy it on tick without a good credit record.

اگه سابقه‌ی اعتباری خوبی نداشته باشی، اجازه نمی‌دن اون رو نسیه بخری.

Buying on tick can be risky if you’re not careful with your budget.

اگه حواست به بودجه‌ات نباشه، خرید قسطی می‌تونه خطرناک باشه.

noun countable

کنه (نوعی حشره)

The vet removed a tick from the cat’s neck.

دامپزشک، کَنه‌ای را از گردن گربه بیرون آورد.

Some ticks are so small that they’re hard to spot.

بعضی کَنه‌ها آن‌قدر کوچک‌اند که به‌سختی دیده می‌شوند.

verb - intransitive C2

تیک‌تیک کردن، صدای تیک‌تیک درآوردن

He sat in silence, listening to the tick of the wall clock.

در سکوت نشست و به تیک‌تیک کردن ساعت دیواری گوش داد.

I find the ticking of clocks oddly comforting.

من از صدای تیک‌تاک ساعت‌ها به‌طرز عجیبی احساس آرامش می‌کنم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the ticking of the watch admonishes you....

تک‌تک ساعت چه پندت می‌دهد ...

verb - transitive A1

انگلیسی بریتانیایی تیک زدن

He read the list and ticked off a few names.

فهرست را خواند و چند اسم را تیک زد.

Have you ticked off everything on your shopping list?

همه‌ی موارد لیست خرید را تیک زده‌ای؟

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tick

  1. noun clicking sound; one beat
    Synonyms:
    beat click tap pulse rap blow moment instant second clicking tapping throb metallic sound clack flash minute shake ticktock pulsation wink twinkling
  1. noun checkmark
    Synonyms:
    mark check line indication X cross stroke dash flick
  1. verb click
    Synonyms:
    tap beat thump clack pulsate ticktock
  1. noun an insect
    Synonyms:
    parasite bloodsucker arachnid acarida louse mite
  1. verb put a check mark on or near or next to
    Synonyms:
    retick check check-off mark mark-off tick off

Phrasal verbs

tick off

1- (انگلیس - عامیانه) سرزنش کردن، مؤاخذه کردن 2- ( عامیانه) خشمگین کردن، عصبی کردن

ارجاع به لغت tick

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tick» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tick

لغات نزدیک tick

پیشنهاد بهبود معانی