گذشتهی ساده:
pairedشکل سوم:
pairedسومشخص مفرد:
pairsوجه وصفی حال:
pairingشکل جمع:
pairsجفت
She bought a pair of shoes for the party.
او برای مهمانی یک جفت کفش خرید.
He always kept a pair of gloves in his car.
همیشه یک جفت دستکش در ماشینش نگه میداشت.
Earrings are only sold in pairs.
گوشواره فقط جفتی فروخته میشود.
The socks were neatly folded in pairs on the shelf.
جورابها بهصورت جفتی روی قفسه تا شده بودند.
زوج
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The pair living next door have two children.
زوجی که در خانهی مجاور زندگی میکنند، دو بچه دارند.
The pair looked happy together.
این زوج با هم خوشحال به نظر میرسیدند.
جانورشناسی جفت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
I spotted a pair of swans.
یک جفت قو را دیدم.
Some animals live in pairs.
برخی جانوران بهصورت جفت زندگی میکنند.
The zookeeper introduced a new pair of lions into the enclosure.
نگهبان باغوحش یک جفت شیر جدید را وارد فضای محصور کرد.
دوتادوتا با هم جور کردن، جفت کردن، جور کردن، دوتادوتا با هم جور شدن، جفت شدن، جور شدن
Can you pair the wine glasses and set them on the dining table?
آیا میتوانید گیلاسهای شراب را جفت کنید و روی میز ناهارخوری بچینید؟
The socks were paired together in the laundry.
جورابها در لباسشویی با هم جفت شده بودند.
The teacher paired the students.
معلم دانشآموزان را دوتادوتا با هم جور کرد.
The designer paired the colors.
طراح رنگها را با هم جور کرد.
They paired a couple of cards.
او دو ورق (بازی) را با هم جور کرد.
کالبدشناسی جفت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
The pair of hands crafted a beautiful sculpture.
این جفت دست مجسمهی زیبایی ساختند.
Her pair of eyes sparkled with excitement as she opened the gift.
وقتی هدیه را باز کرد، جفت چشمانش از هیجان برق زدند.
جفت (دو ورق یکجور)
He won the game with a pair of aces.
او بازی را با یک جفت تکخال برد.
The player was confident with his pair of queens.
این بازیکن به جفت بیبی خود اطمینان داشت.
جانورشناسی دو اسب (رامشده) (در کنار هم)
The farmer hitched the pair to the plow.
کشاورز این دو اسب را به گاوآهن چسباند.
The carriage driver guided the pair with skill.
درشکهچی با مهارت این دو اسب را هدایت کرد.
سیاست جفت ممتنع (در پارلمان) (که توافق میکنند در رأیگیری شرکت نکنند)
The two members formed a pair and pledged not to cast their votes on the matter.
این دو عضو یک جفت ممتنع را تشکیل دادند و متعهد شدند که در این مورد رأی خود را به صندوق نیندازند.
The pair agreed to abstain from voting on the controversial zoning issue.
این جفت ممتنع موافقت کردند که از دادن رأی درمورد موضوع بحثبرانگیز منطقهبندی خودداری کنند.
جانورشناسی جفت کردن، جفت گرفتن (دو حیوان)
Spring is the season when most birds pair off.
بهار فصلی است که در آن بیشتر پرندگان جفت میگیرند.
He paired the sheep for mating season.
او گوسفندها را برای فصل جفتگیری جفت کرد.
کامپیوتر جفت کردن (برقراری ارتباط بین مجموعهای از دستگاهها یا سیستمهای شبکه)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
The technician paired the printer to the computer.
کارشناس فنی چاپگر را با رایانه جفت کرد.
The IT specialist paired the new employee's laptop to the company's network.
متخصص فناوری اطلاعات لپتاپ کارمند جدید را با شبکهی شرکت جفت کرد.
دو تا دو تا کردن یا شدن، جفت کردن یا شدن
گروه دو نفری تشکیل دادن
دوتا دوتا، جفتی، بهصورت زوج
show one's (or clean pair of) heels
پا به فرار گذاشتن، فلنگ را بستن
show (somebody) a clean pair of heel
(عامیانه) فرار کردن (از گیر کسی)، زدن به چاک
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pair» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pair