فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pair

per peə

گذشته‌ی ساده:

paired

شکل سوم:

paired

سوم‌شخص مفرد:

pairs

وجه وصفی حال:

pairing

شکل جمع:

pairs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2

جفت

She bought a pair of shoes for the party.

او برای مهمانی یک جفت کفش خرید.

He always kept a pair of gloves in his car.

همیشه یک جفت دستکش در ماشینش نگه می‌داشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Earrings are only sold in pairs.

گوشواره فقط جفتی فروخته می‌شود.

The socks were neatly folded in pairs on the shelf.

جوراب‌ها به‌صورت جفتی روی قفسه تا شده بودند.

noun countable

زوج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The pair living next door have two children.

زوجی که در خانه‌ی مجاور زندگی می‌کنند، دو بچه دارند.

The pair looked happy together.

این زوج با هم خوشحال به نظر می‌رسیدند.

noun countable

جانورشناسی جفت

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

I spotted a pair of swans.

یک جفت قو را دیدم.

Some animals live in pairs.

برخی جانوران به‌صورت جفت زندگی می‌کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The zookeeper introduced a new pair of lions into the enclosure.

نگهبان باغ‌وحش یک جفت شیر ​​جدید را وارد فضای محصور کرد.

verb - intransitive verb - transitive

دوتادوتا با هم جور کردن، جفت کردن، جور کردن، دوتادوتا با هم جور شدن، جفت شدن، جور شدن

Can you pair the wine glasses and set them on the dining table?

آیا می‌توانید گیلاس‌های شراب را جفت کنید و روی میز ناهارخوری بچینید؟

The socks were paired together in the laundry.

جوراب‌ها در لباس‌شویی با هم جفت شده بودند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The teacher paired the students.

معلم دانش‌آموزان را دوتادوتا با هم جور کرد.

The designer paired the colors.

طراح رنگ‌ها را با هم جور کرد.

They paired a couple of cards.

او دو ورق (بازی) را با هم جور کرد.

noun countable

کالبدشناسی جفت

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

The pair of hands crafted a beautiful sculpture.

این جفت دست مجسمه‌ی زیبایی ساختند.

Her pair of eyes sparkled with excitement as she opened the gift.

وقتی هدیه را باز کرد، جفت چشمانش از هیجان برق زدند.

noun countable

جفت (دو ورق یک‌جور)

He won the game with a pair of aces.

او بازی را با یک جفت تک‌خال برد.

The player was confident with his pair of queens.

این بازیکن به جفت بی‌بی خود اطمینان داشت.

noun

جانورشناسی دو اسب (رام‌شده) (در کنار هم)

The farmer hitched the pair to the plow.

کشاورز این دو اسب را به گاوآهن چسباند.

The carriage driver guided the pair with skill.

درشکه‌چی با مهارت این دو اسب را هدایت کرد.

noun countable

سیاست جفت ممتنع (در پارلمان) (که توافق می‌کنند در رأی‌گیری شرکت نکنند)

The two members formed a pair and pledged not to cast their votes on the matter.

این دو عضو یک جفت ممتنع را تشکیل دادند و متعهد شدند که در این مورد رأی خود را به صندوق نیندازند.

The pair agreed to abstain from voting on the controversial zoning issue.

این جفت ممتنع موافقت کردند که از دادن رأی درمورد موضوع بحث‌برانگیز منطقه‌بندی خودداری کنند.

verb - transitive

جانورشناسی جفت‌ کردن، جفت گرفتن (دو حیوان)

Spring is the season when most birds pair off.

بهار فصلی است که در آن بیشتر پرندگان جفت می‌گیرند.

He paired the sheep for mating season.

او گوسفندها را برای فصل جفت‌گیری جفت کرد.

verb - transitive

کامپیوتر جفت کردن (برقراری ارتباط بین مجموعه‌ای از دستگاه‌ها یا سیستم‌های شبکه)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

The technician paired the printer to the computer.

کارشناس فنی چاپگر را با رایانه جفت کرد.

The IT specialist paired the new employee's laptop to the company's network.

متخصص فناوری اطلاعات لپ‌تاپ کارمند جدید را با شبکه‌ی شرکت جفت کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pair

  1. noun two of something
    Synonyms:
    two couple duo twosome brace team combination combo match mates twins combine span dyad deuce doublet duality yoke two of a kind
    Antonyms:
    one single
  1. verb make, become a twosome
    Synonyms:
    join combine marry unite couple match wed mate team pair off match up put together balance twin yoke bracket
    Antonyms:
    separate divide sever

Phrasal verbs

pair off

دو تا دو تا کردن یا شدن، جفت کردن یا شدن

pair up with somebody

گروه دو نفری تشکیل دادن

Collocations

in pairs

دوتا دوتا، جفتی، به‌صورت زوج

Idioms

show one's (or clean pair of) heels

پا به فرار گذاشتن، فلنگ را بستن

show (somebody) a clean pair of heel

(عامیانه) فرار کردن (از گیر کسی)، زدن به چاک

ارجاع به لغت pair

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pair» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pair

لغات نزدیک pair

پیشنهاد بهبود معانی