شکل جمع:
twosعدد دو، دو
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They need two more chairs for the table.
آنها به دو صندلی دیگر برای میز نیاز دارند.
We bought two of them.
دو تا از آنها را خریدیم.
Do you want two?
آیا تو دو تا میخواهی؟
Hassan cut the melon in two.
حسن خربزه را به دو قسمت برید.
two brothers
دو برادر
two of hearts
دولوی دل
در دو یا به دو بخش، دو پاره، دو تکه
دو سال آزگار، دو سال تمام
دو سه (تعداد کم)
(با سنجش جوانب یا محاسبه) به نتیجهی محرز رسیدن
تکرار کار خلاف دردی را دوا نمیکند
یک دست صدا ندارد، همه بهیکاندازه نقش داریم، همه باید مسئولیت این مورد را بپذیریم (پای همهی ما گیر است)
با یک تیر دو نشان زدن، به یک گز دو فاخته زدن
a bird in the hand is worth two in the bush
«سیلی نقد، به از حلوای نسیه» (سرکهی نقد، به از حلوای نسیه)
choose the lesser of two evils
(در گزینش یکی از دو چیز بد) چیز کمزیانتر را انتخاب کردن
دو جنبهی مختلف چیز بهخصوص
روی پای خود ایستادن، مستقل بودن
از دو سو در خطر، از دو سو مورد حمله، میان دو آتش
روی پای خود ایستادن، به خود متکی بودن
دست و پا چلفتی بودن
دو دل بودن، مردد بودن، مصمم نبودن
دودل، مردد، در تردید
one can't be in two places at once
(آدم نمیتواند در آن واحد در دو جا باشد) با یک دست نمیتوان دو هندوانه را بلند کرد
یکی دو تا، چند تا
as like as two peas (in a pod)
مثل سیبی که دو قسمت کرده باشند، کاملاً مثل هم
مثل سیبی که از وسط دو نیم کرده باشند، کاملاً شبیه به هم
دو دوزه بازی کردن، دو ارباب داشتن
in a couple of shakes (or in two shakes of a lamb's tail)
(انگلیس - عامیانه) زود، در یک آن، الان
(امریکا - عامیانه) در موقعیت بدی بودن، در مخمصه بودن
there are two sides to every story
هر قصهای دو طرف دارد، تنها به قاضی رفته خوشحال برمیگردد
(انگلیس - عامیانه) خیلی کودن، بسیار پخمه
یکی دو چیز، یه چیزهایی، برخی چیزها (اطلاعات مهم و کاربردی)
نظر خود را ابراز کردن، عقیدهی خود را گفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «two» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/two