فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Two

tuː tuː

شکل جمع:

twos

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun pronoun countable A1

عدد دو، دو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

They need two more chairs for the table.

آن‌ها به دو صندلی دیگر برای میز نیاز دارند.

We bought two of them.

دو تا از آن‌ها را خریدیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Do you want two?

آیا تو دو تا می‌خواهی؟

Hassan cut the melon in two.

حسن خربزه را به دو قسمت برید.

two brothers

دو برادر

two of hearts

دولوی دل

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد two

  1. adjective being one more than one
    Synonyms:
    double both twin dual ii 2 bilateral bipartisan bifurcate bipartite bisected bicameral dichotomous dyadic binary diploid binal bifid bigeminal distichous dichotomic amphibious amphibian dualistic
  1. noun two items of the same kind together
    Synonyms:
    pair couple brace duo twosome team twain twins match double dyad duet deuce yoke span number 2 ii dual duality split divided binary halved doublet duplicity understand reach a conclusion sum up reason diremption dichotomy dos duplexity two-of-a-kind couplet bifurcation bilaterality

Collocations

in two

در دو یا به دو بخش، دو پاره، دو تکه

two complete years

دو سال آزگار، دو سال تمام

two or three

دو سه‌ (تعداد کم)

Idioms

put two and two together

(با سنجش جوانب یا محاسبه) به نتیجه‌ی محرز رسیدن

two wrongs don't make a right

تکرار کار خلاف دردی را دوا نمی‌کند

it takes two to tango

یک دست صدا ندارد، همه به‌یک‌اندازه نقش داریم، همه باید مسئولیت این مورد را بپذیریم (پای همه‌ی ما گیر است)

kill two birds with one stone

با یک تیر دو نشان زدن، به یک گز دو فاخته زدن

a bird in the hand is worth two in the bush

«سیلی نقد، به از حلوای نسیه» (سرکه‌ی نقد، به از حلوای نسیه)

Idioms بیشتر

choose the lesser of two evils

(در گزینش یکی از دو چیز بد) چیز کم‌زیان‌تر را انتخاب کردن

two sides of the same coin

دو جنبه‌ی مختلف چیز به‌خصوص

stand on one's own (two) feet

روی پای خود ایستادن، مستقل بودن

between two fires

از دو سو در خطر، از دو سو مورد حمله، میان دو آتش

stand on one's own two feet

روی پای خود ایستادن، به خود متکی بودن

have two left feet

دست و پا چلفتی بودن

be of two minds

دو دل بودن، مردد بودن، مصمم نبودن

in two minds

دودل، مردد، در تردید

one can't be in two places at once

(آدم نمی‌تواند در آن واحد در دو جا باشد) با یک دست نمی‌توان دو هندوانه را بلند کرد

one or two

یکی دو تا، چند تا

as like as two peas (in a pod)

مثل سیبی که دو قسمت کرده باشند، کاملاً مثل هم

like two peas in a pod

مثل سیبی که از وسط دو نیم کرده باشند، کاملاً شبیه به هم

serve two masters

دو دوزه بازی کردن، دو ارباب داشتن

in a couple of shakes (or in two shakes of a lamb's tail)

(انگلیس - عامیانه) زود، در یک آن، الان

have two strikes against one

(امریکا - عامیانه) در موقعیت بدی بودن، در مخمصه بودن

there are two sides to every story

هر قصه‌ای دو طرف دارد، تنها به قاضی رفته خوشحال برمی‌گردد

as thick as two short planks

(انگلیس - عامیانه) خیلی کودن، بسیار پخمه

a thing or two

یکی دو چیز، یه چیزهایی، برخی چیزها (اطلاعات مهم و کاربردی)

put in one's two cent's worth

نظر خود را ابراز کردن، عقیده‌ی خود را گفتن

ارجاع به لغت two

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «two» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/two

لغات نزدیک two

پیشنهاد بهبود معانی