آخرین به‌روزرسانی:

Team

tiːm tiːm

گذشته‌ی ساده:

teamed

شکل سوم:

teamed

سوم‌شخص مفرد:

teams

وجه وصفی حال:

teaming

شکل جمع:

teams

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2

گروه، دسته، تیم

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

Iran's football team

تیم فوتبال ایران

a firefighting team

گروه آتش‌نشانی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a team of divers

دسته‌ی غواصان

a team of fresh horses for the carriage

یک دسته اسب تازه‌نفس برای کالسکه

adjective

گروهی، تیمی، دسته‌جمعی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

team spirit

روحیه‌ی جمعی

team effort

کوشش دسته‌جمعی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

team sports

ورزش‌های گروهی

verb - transitive verb - intransitive

دسته درست کردن، به‌ صورت دسته یا تیم درآمدن

to team up on a research project

در یک طرح پژوهشی هم‌گروه شدن

The two companies have teamed up to develop a new rocket.

آن دو شرکت برای توسعه‌ی یک موشک جدید با هم تیم تشکیل داده‌اند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد team

  1. noun group, crew
    Synonyms:
    bunch party company band set body organization gang crew unit side outfit squad workers club faction troop string aggregation contingent lineup stable pair partners duo trio foursome troupe rig span yoke tandem
    Antonyms:
    individual teammate

ارجاع به لغت team

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «team» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/team

لغات نزدیک team

پیشنهاد بهبود معانی