امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Teammate

ˈtiːmmeɪt ˈtiːm-meɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    teammates

معنی

noun
هم گروه، عضو تیم، هم کار، هم قطار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد teammate

  1. noun A fellow member of a team
    Synonyms:
    ally collaborator colleague couple crew flock mate foursome gang group join lineup merge pair partner rig side squad staff string unit wagon yoke

ارجاع به لغت teammate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «teammate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/teammate

لغات نزدیک teammate

پیشنهاد بهبود معانی