فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Colleague

ˈkɑːliːɡ ˈkɒliːɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    colleagues

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A2
    همکار، هم‌قطار
    • - One of my colleagues got married.
    • - یکی از همکاران من ازدواج کرد.
    • - Frank was a very congenial colleague.
    • - فرانک همکار بسیار هم‌مشربی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد colleague

  1. noun associate, fellow worker
    Synonyms: aide, ally, assistant, auxiliary, buddy, chum, coadjutor, cohort, collaborator, companion, compatriot, compeer, comrade, confederate, confrere, co-worker, crony, friend, helper, pal, partner, teammate, workmate
    Antonyms: antagonist, detractor, enemy, opponent, opposer

ارجاع به لغت colleague

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «colleague» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/colleague

لغات نزدیک colleague

پیشنهاد بهبود معانی