گذشتهی ساده:
declutteredشکل سوم:
declutteredسومشخص مفرد:
decluttersوجه وصفی حال:
declutteringمرتب کردن، از شلختگی درآوردن، پاکسازی کردن، نظم دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I need to declutter my closet.
باید کمدم را از شلختگی دربیاورم.
Let's declutter the living room before our guests arrive.
بیایید پیشاز آمدن مهمانانمان، اتاق نشیمن را مرتب کنیم.
Before the new year, we always declutter our house and get rid of things we don't need.
قبلاز سال نو، همیشه خانهمان را نظم میدهیم و چیزهایی که نیاز نداریم را دور میاندازیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «declutter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/declutter