گذشتهی ساده:
swivelledشکل سوم:
swivelledسومشخص مفرد:
swivelsوجه وصفی حال:
swivellingشکل جمع:
swivelsهمچنین میتوان از swiveled بهجای swivelled استفاده کرد.
چرخیدن، چرخاندن
She will swivel the chair to face the window.
او صندلی را میچرخاند تا رو به پنجره باشد.
The chair began to swivel as she shifted her weight.
صندلی درحالیکه وزنش را جابهجا میکرد شروع به چرخیدن کرد.
گردنده، چرخان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The swivel chair allowed her to turn easily during meetings.
صندلی چرخان به او این امکان را میداد که در طول جلسات بهراحتی بچرخد.
He adjusted the swivel lamp to illuminate the entire room.
او لامپ گردنده را طوری تنظیم کرد که کل اتاق را روشن کند.
حلقه گردان، مفصل گردان
The camera's swivel allows for a full range of motion.
حلقه گردان دوربین امکان حرکت کامل را میدهد.
She adjusted the swivel to get a better angle for the shot.
او مفصل گردان را تنظیم کرد تا زاویهی بهتری برای عکس به دست آورد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «swivel» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swivel