فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Throng

θrɒːŋ θrɒŋ

گذشته‌ی ساده:

thronged

شکل سوم:

thronged

سوم‌شخص مفرد:

throngs

وجه وصفی حال:

thronging

شکل جمع:

throngs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb

گروه، جمعیت، ازدحام، هجوم، ازدحام کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The police dispersed the throng.

پلیس جمعیت را متفرق کرد.

a throng of ants

یک دسته مورچه

نمونه‌جمله‌های بیشتر

A throng of confused thoughts cluttered her brain.

انبوهی از افکار در‌هم‌و‌بر‌هم مغز او را پر کرد.

shoppers thronging the streets

خریداران مغازه‌ها که در خیابان‌ها ازدحام کرده بودند

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد throng

  1. noun large crowd
    Synonyms:
    crowd gathering bunch collection mass mob assembly multitude flock host pack horde press crush jam swarm congregation concourse drove assemblage everybody push sellout

ارجاع به لغت throng

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «throng» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/throng

لغات نزدیک throng

پیشنهاد بهبود معانی