آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ خرداد ۱۴۰۳

    Throne

    θroʊn θrəʊn

    گذشته‌ی ساده:

    throned

    شکل سوم:

    throned

    وجه وصفی حال:

    throning

    شکل جمع:

    thrones

    معنی throne | جمله با throne

    noun countable C2

    تخت، اورنگ، اریکه (برای پادشاه و ملکه)

    The king sat on the throne.

    شاه بر تخت نشست.

    The queen's throne was adorned with jewels.

    اریکه‌ی ملکه با جواهرات آراسته شده بود.

    noun C2

    تاج‌وتخت، سلطنت

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The prince was next in line for the throne.

    شاهزاده در صف رسیدن به تاج‌وتخت بود.

    The battle for the throne lasted for years.

    نبرد برای رسیدن به سلطنت چندین سال طول کشید.

    noun informal

    توالت (به‌ طنز)

    Don't forget to clean the throne before guests arrive!

    یادت نره که توالت رو قبل از اومدن مهمون‌ها تمیز کنی!

    He sat upon the throne, pondering life's mysteries!

    روی توالت نشست و به رازهای زندگی فکر کرد!

    noun plural

    دین (مسیحیت) عرشیان (گروهی از فرشتگان)

    They seek the guidance of thrones in times of distress.

    آن‌ها در مواقع سختی راهنمایی عرشیان را طلب می‌کنند.

    The thrones are the third order of angels.

    عرشیان سومین مرتبه‌ی فرشتگان هستند.

    verb - intransitive verb - transitive

    بر تخت نشاندن (کسی)، بر تخت نشستن، به سلطنت رسیدن

    The king will soon throne after his coronation.

    شاه پس از تاج‌گذاری به‌زودی بر تخت سلطنت خواهد نشست.

    They throned the victorious knight.

    آن‌ها شوالیه‌ی پیروز را بر تخت نشاندند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد throne

    1. noun the seat on which a ruler sits
      Synonyms:
      chair of state royal seat dais raised chair cathedra divan gaddi guddee masnad masmud
    1. noun the symbol of royal power
      Synonyms:
      power authority royalty kingship sovereignty dominion sway the crown dignity rank seat chair cathedra royal power stool toilet pot commode crapper can potty His Royal Majesty his-royal-highness
    1. verb put a monarch on the throne
      Synonyms:
      enthrone
      Antonyms:
      dethrone

    Idioms

    power behind the throne

    قدرت پشت‌پرده، شخص نیرومندی که پشت‌پرده و به نام دیگری کار می‌کند

    سوال‌های رایج throne

    گذشته‌ی ساده throne چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده throne در زبان انگلیسی throned است.

    شکل سوم throne چی میشه؟

    شکل سوم throne در زبان انگلیسی throned است.

    شکل جمع throne چی میشه؟

    شکل جمع throne در زبان انگلیسی thrones است.

    وجه وصفی حال throne چی میشه؟

    وجه وصفی حال throne در زبان انگلیسی throning است.

    ارجاع به لغت throne

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «throne» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/throne

    لغات نزدیک throne

    • - thromboxane
    • - thrombus
    • - throne
    • - throng
    • - throstle
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.