فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Kingship

ˈkɪŋʃɪp ˈkɪŋʃɪp

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

مقام سلطنت، شاهی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

during (the period of) his kingship

در دوران پادشاهی او

His Kingship left.

اعلیحضرت تشریف بردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kingship

  1. noun controlling sway
    Synonyms:
    supremacy sovereignty majesty monarchy

ارجاع به لغت kingship

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kingship» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/kingship

لغات نزدیک kingship

پیشنهاد بهبود معانی