آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Enthrone

ɪnˈθroʊn ɪnˈθrəʊn

معنی enthrone | جمله با enthrone

verb - transitive

برتخت سلطنت نشاندن، بلندکردن، بالابردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

to enthrone a king

پادشاهی را بر تخت نشاندن

Frontiersmen enthroned work and effort and worshipped them.

مرزنشینان از کار و کوشش تجلیل می‌کردند و آن را می‌ستودند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد enthrone

  1. verb to empower with a crown
    Synonyms:
  1. verb put a monarch on the throne
    Synonyms:
    Antonyms:

ارجاع به لغت enthrone

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enthrone» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enthrone

لغات نزدیک enthrone

پیشنهاد بهبود معانی