فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dais

deɪs deɪs

شکل جمع:

daises

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

شاه‌نشین، سکو، جایگاه تخت پادشاهی، تخت صفه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The principal stood on the dais to award the top-performing students.

مدیر مدرسه برای اهدای جوایز به دانش‌آموزان با عملکرد برتر روی سکو ایستاد.

The bride and groom exchanged vows on the decorated dais.

عروس و داماد روی سکوی تزئین‌شده سوگندهایشان را بیان کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dais

  1. noun a platform raised above the surrounding level to give prominence to the person on it
    Synonyms:
    platform stage podium rostrum bench seat table pulpit terrace stump soapbox ambo

ارجاع به لغت dais

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dais» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dais

لغات نزدیک dais

پیشنهاد بهبود معانی