آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ اسفند ۱۴۰۳

    Table

    ˈteɪbl ˈteɪbl

    گذشته‌ی ساده:

    tabled

    شکل سوم:

    tabled

    سوم‌شخص مفرد:

    tables

    وجه وصفی حال:

    tabling

    شکل جمع:

    tables

    معنی table | جمله با table

    noun countable A1

    میز، تخته

    table, میز، تخته
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    We need a larger table for the dining room.

    ما به میز بزرگتری برای اتاق ناهارخوری نیاز داریم.

    I accidentally spilled coffee on the table.

    من به‌طور تصادفی قهوه را روی میز ریختم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Could you move the table closer to the window?

    ممکن است میز را به پنجره نزدیک‌تر کنید؟

    tablecloth

    رومیزی

    to reserve a table at a restaurant

    در یک رستوران میز رزرو کردن

    a dinner table

    میز شام

    a table lamp

    چراغ میز

    a round table

    میزگرد

    table rock

    تخته‌ سنگ

    noun countable

    سفره (منبع غذایی)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    The fertile land is a generous table for the village.

    زمین حاصلخیز سفره‌ای سخاوتمندانه برای روستا است.

    He was an orphan and grew up at the table of his uncles.

    او یتیم بود و سر سفره‌ی عموهایش بزرگ شد.

    noun countable

    میز (مردم پشت میز)

    The table next to us was having a heated debate.

    میز کنار ما بحث داغی داشتند.

    The manager had to ask that table to quiet down.

    مدیر مجبور شد از آن میز بخواهد ساکت شوند.

    noun countable

    (انگلیسی هندی) میز کار

    She keeps her table very organized with labeled folders.

    او میز خود را با پوشه‌های برچسب‌دار بسیار منظم نگه می‌دارد.

    The new employee was assigned a table near the window.

    به کارمند جدید، میز کاری نزدیک پنجره اختصاص داده شد.

    noun countable B1

    جدول، لیست، فهرست

    The results of this study are given in tables in the appendix.

    نتایج این پژوهش در جدول‌های پیوست داده شده است.

    We compiled the data into a comprehensive table for easier analysis.

    ما داده‌ها را در جدول جامعی برای تجزیه‌وتحلیل آسان‌تر جمع‌آوری کردیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I need to memorize the table for my math test.

    من باید جدول ضرب را برای امتحان ریاضیم حفظ کنم.

    A detailed table of contents can save you a lot of time.

    فهرستی دقیق می‌تواند در وقت شما صرفه‌جویی زیادی کند.

    table of weights and measures

    جدول اوزان و مقیاسات

    the book's table of contents

    فهرست مندرجات کتاب

    multiplication table

    جدول ضرب

    verb - transitive

    انگلیسی بریتانیایی مطرح کردن، به بحث گذاشتن (به‌صورت رسمی)

    They have tabled a motion criticising the government.

    آن‌ها پیشنهادی را برای انتقاد از دولت مطرح کرده‌اند.

    Let's table the discussion about budget cuts for now.

    بیایید فعلاً بحث درمورد کاهش بودجه را مطرح کنیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They tabled the amendment to the constitution.

    آن‌ها اصلاحیه‌ی قانون اساسی را به بحث گذاشتند.

    verb - transitive

    انگلیسی آمریکایی از دستور خارج کردن، معوق گذاردن، موکول کردن (به‌صورت رسمی)

    His proposal was tabled until the next meeting.

    پیشنهاد او به جلسه‌ی بعد موکول شد.

    Due to time constraints, we had to table several important topics.

    به‌دلیل محدودیت زمانی، مجبور شدیم چندین موضوع مهم را به تعویق بیندازیم.

    verb - transitive

    در جدول نوشتن، در جدول قرار دادن

    We can table the survey responses and look for common themes.

    ما می‌توانیم پاسخ‌های نظرسنجی را در جدول قرار دهیم و به‌دنبال مضامین مشترک بگردیم.

    The accountant will table all the expenses for the month.

    حسابدار تمام هزینه‌های ماه را در جدول می‌نویسد.

    verb - intransitive

    چیدن میز، بر پا کردن میز، آماده کردن میز (در محیط عمومی برای فروش یا دادن اطلاعات به مردم)

    We'll be tabling near the library all week.

    ما تمام هفته در نزدیکی کتابخانه میزی بر پا خواهیم کرد.

    They are tabling to raise awareness about climate change.

    آن‌ها برای افزایش آگاهی درمورد تغییرات آب‌وهوایی میز آماده می‌کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The organization is tabling to collect signatures for their petition.

    این سازمان برای جمع‌آوری امضا برای دادخواست خود میز می‌چیند.

    verb - transitive

    روی میز گذاشتن، روی میز قرار دادن

    Each of the participants must table his money.

    هر یک از شرکت‌کنندگان باید پول خود را روی میز بگذارد.

    Please table the documents for the meeting.

    لطفاً مدارک جلسه را روی میز قرار دهید.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد table

    1. noun a statement in tabulated form
      Synonyms:
      chart schedule digest synopsis report record register spreadsheet compendium index appendix table-of-contents tabular illustration statistics tabulation
    1. noun furniture upon which to work, eat
      Synonyms:
      counter stand desk board bench slab bar dining table dinner table sideboard buffet console dresser bureau sink wagon lectern pulpit
    1. noun meal
      Synonyms:
      food fare diet cuisine spread victuals meat and drink board bill of fare menu
    1. noun flatland
      Synonyms:
      plain flat plateau mesa tableland upland
    1. noun diagram with columns of information
      Synonyms:
      list chart table of contents index record register schedule plan graph illustration summary synopsis statistics catalogue agenda inventory digest compendium roll canon appendix tabulation
    1. verb postpone a proposition
      Synonyms:
      delay defer postpone put off hold off hold up shelve put aside put on hold put on ice put on the shelf put on back burner hang cool move pigeonhole suggest propose submit put forward enter
      Antonyms:
      decide vote

    Collocations

    at table

    سرسفره، درحال خوردن خوراک سر میز شام

    contingency table

    جدول هم‌سانی، جدول هم‌سایش، جدول توافق

    conversion table

    جدول تبدیل

    wait table

    (سرمیز خوراک) خدمت کردن، پیشخدمتی کردن

    play table tennis

    پینگ پنگ بازی کردن

    Idioms

    on the table

    گزینه‌ی قابل‌انتخاب، گزینه‌ی بحث برانگیز

    turn the tables

    وضعیت را معکوس کردن، ورق را برگرداندن، اوضاع را دگرگون کردن

    under the table

    رشوه، زیرمیزی، عمل مخفیانه

    put one's cards on the table

    رک‌وراست صحبت کردن، با صداقت تمام حرف زدن، احساسات و افکار خود را صادقانه بیان کردن، رو بازی کردن، موضع صادقانه‌ی خود را گفتن

    drink somebody under the table

    (بدون اینکه خود شخص مست بشود) دیگری را مست لایعقل کردن

    سوال‌های رایج table

    معنی Table به فارسی چی میشه؟

    کلمه "table" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد که می‌توان آن‌ها را در زمینه‌های گوناگون بررسی کرد. در ادامه به توضیح معانی، کاربردها و نکات جالب درباره این کلمه می‌پردازیم.

    معانی Table

    1. میز: یکی از رایج‌ترین معانی کلمه "table"، به معنای میز است. میز یک سطح تخت و افقی است که معمولاً بر روی پایه‌هایی قرار دارد و برای کارهای مختلفی مانند غذا خوردن، نوشتن و مطالعه استفاده می‌شود. میزها در انواع و اشکال مختلف وجود دارند، از جمله میزهای ناهارخوری، میزهای قهوه، میزهای تحریر و غیره.

    2. جدول: یکی دیگر از معانی کلمه "table"، به معنای جدول است. در این زمینه، "table" به مجموعه‌ای از داده‌ها یا اطلاعات اشاره دارد که به صورت منظم و در ردیف‌ها و ستون‌ها تنظیم شده‌اند. جداول در علم آمار، ریاضیات، و علوم اجتماعی برای نمایش و تحلیل داده‌ها بسیار کاربردی هستند.

    3. غیر فعال کردن: در زبان برنامه‌نویسی و تکنولوژی، "to table" به معنای غیر فعال کردن یا به تعویق انداختن یک موضوع یا دستور کار است. به عنوان مثال، اگر یک موضوع در یک جلسه به دلیل عدم توافق به "table" گذاشته شود، به این معناست که آن موضوع در حال حاضر بررسی نخواهد شد.

    نکات جالب درباره Table

    1. تاریخچه واژه: واژه "table" از زبان فرانسوی قدیمی "table" و لاتین "tabula" به معنای "سطح صاف" آمده است. این نشان‌دهنده تاریخچه طولانی و کاربردهای مختلف آن در فرهنگ‌های گوناگون است.

    2. انواع میزها: میزها به شکل‌های مختلفی ساخته می‌شوند، از جمله میزهای چوبی، شیشه‌ای، فلزی و پلاستیکی. هر کدام از این نوع میزها کاربردها و ویژگی‌های خاص خود را دارند.

    3. جداول در علم: جداول به عنوان ابزاری برای سازماندهی داده‌ها، در علوم مختلفی از جمله ریاضیات، آمار، و علوم اجتماعی به کار می‌روند. مثلاً در ریاضیات، جداول می‌توانند برای نمایش نتایج محاسبات یا تخمین‌ها استفاده شوند.

    4. استفاده‌های فرهنگی: در بسیاری از فرهنگ‌ها، اجتماع در اطراف میز غذا یک رسم مهم است. این موضوع نشان‌دهنده اهمیت تعاملات اجتماعی و ارتباطات خانوادگی است.

    5. طراحی و دکوراسیون: میزها یکی از اجزای کلیدی در دکوراسیون داخلی هستند. انتخاب یک میز مناسب می‌تواند تأثیر زیادی بر روی زیبایی و کارایی یک فضا داشته باشد. طراحی‌های مدرن و خلاقانه میزها می‌توانند به عنوان یک عنصر هنری در دکوراسیون داخلی عمل کنند.

    گذشته‌ی ساده table چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده table در زبان انگلیسی tabled است.

    شکل سوم table چی میشه؟

    شکل سوم table در زبان انگلیسی tabled است.

    شکل جمع table چی میشه؟

    شکل جمع table در زبان انگلیسی tables است.

    وجه وصفی حال table چی میشه؟

    وجه وصفی حال table در زبان انگلیسی tabling است.

    سوم‌شخص مفرد table چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد table در زبان انگلیسی tables است.

    ارجاع به لغت table

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «table» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/table

    لغات نزدیک table

    • - tabla
    • - tablature
    • - table
    • - table comparator
    • - table d'hote
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Portuguese pharmacy phat phrase pice piety piggy pipsqueak pitch in pitch-dark raise your hand zoom in yoga wouldn't would-be اغماض کردن مقلد معیشت معاش معضل معضلات عزل کردن ابلق اسم آجیل ثواب غدیر خوشحال خوش‌حالی چپق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.