با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Table

ˈteɪbl ˈteɪbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tabled
  • شکل سوم:

    tabled
  • سوم‌شخص مفرد:

    tables
  • وجه وصفی حال:

    tabling
  • شکل جمع:

    tables

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
میز، سفره، لوح، تخته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- tablecloth
- رومیزی
- The table my sister had set was really special.
- سفره‌ای که خواهرم چیده بود، واقعاً خاص بود.
- He was an orphan and grew up at the table of his uncles.
- او یتیم بود و سر سفره‌ی عموهایش بزرگ شد.
- to reserve a table at a restaurant
- در یک رستوران میز رزرو کردن
- a dinner table
- میز شام
- a table lamp
- چراغ میز
- table rock
- تخته‌ سنگ
- a round table
- میزگرد
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
جدول، لیست، فهرست
- table of weights and measures
- جدول اوزان و مقیاسات
- the book's table of contents
- فهرست مندرجات کتاب
- multiplication table
- جدول ضرب
- The results of this study are given in tables in the appendix.
- نتایج این پژوهش در جدول‌های پیوست داده شده است.
verb - transitive
مطرح کردن
- They have tabled a motion criticising the government.
- آن‌ها پیشنهادی را برای انتقاد از دولت مطرح کرده‌اند.
verb - transitive
(در مجلس) از دستور خارج کردن، معوق گذاردن، موکول کردن
- His proposal was tabled until the next meeting.
- پیشنهاد او تا جلسه‌ی بعد مسکوت گذاشته شد.
verb - transitive
در فهرست نوشتن
verb - transitive
روی میز گذاشتن
- Each of the participants must table his money.
- هر یک از شرکت‌کنندگان باید پول خود را روی میز بگذارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد table

  1. noun furniture upon which to work, eat
    Synonyms: bar, bench, board, buffet, bureau, console, counter, desk, dining table, dinner table, dresser, lectern, pulpit, sideboard, sink, slab, stand, wagon
  2. noun meal
    Synonyms: bill of fare, board, cuisine, diet, fare, food, meat and drink, menu, spread, victuals
  3. noun flatland
    Synonyms: flat, mesa, plain, plateau, tableland, upland
  4. noun diagram with columns of information
    Synonyms: agenda, appendix, canon, catalogue, chart, compendium, digest, graph, illustration, index, inventory, list, plan, record, register, roll, schedule, statistics, summary, synopsis, table of contents, tabulation
  5. verb postpone a proposition
    Synonyms: cool, defer, delay, enter, hang, hold off, hold up, move, pigeonhole, propose, put aside, put forward, put off, put on back burner, put on hold, put on ice, put on the shelf, shelve, submit, suggest
    Antonyms: decide, vote

Collocations

  • at table

    سرسفره، درحال خوردن خوراک سر میز شام

Idioms

  • on the table

    گزینه‌ی قابل‌انتخاب، گزینه‌ی بحث برانگیز

  • turn the tables

    وضعیت را معکوس کردن، ورق را برگرداندن، اوضاع را دگرگون کردن

  • under the table

    رشوه، زیرمیزی، عمل مخفیانه

  • put one's cards on the table

    رک‌وراست صحبت کردن، با صداقت تمام حرف زدن، احساسات و افکار خود را صادقانه بیان کردن، رو بازی کردن، موضع صادقانه‌ی خود را گفتن

ارجاع به لغت table

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «table» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/table

لغات نزدیک table

پیشنهاد بهبود معانی