Table

ˈteɪbl ˈteɪbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tabled
  • شکل سوم:

    tabled
  • سوم‌شخص مفرد:

    tables
  • وجه وصفی حال:

    tabling
  • شکل جمع:

    tables

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
میز، تخته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- We need a larger table for the dining room.
- ما به میز بزرگتری برای اتاق ناهارخوری نیاز داریم.
- I accidentally spilled coffee on the table.
- من به‌طور تصادفی قهوه را روی میز ریختم.
- Could you move the table closer to the window?
- ممکن است میز را به پنجره نزدیک‌تر کنید؟
- tablecloth
- رومیزی
- to reserve a table at a restaurant
- در یک رستوران میز رزرو کردن
- a dinner table
- میز شام
- a table lamp
- چراغ میز
- a round table
- میزگرد
- table rock
- تخته‌ سنگ
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
سفره (منبع غذایی)
- The fertile land is a generous table for the village.
- زمین حاصلخیز سفره‌ای سخاوتمندانه برای روستا است.
- He was an orphan and grew up at the table of his uncles.
- او یتیم بود و سر سفره‌ی عموهایش بزرگ شد.
noun countable
میز (مردم پشت میز)
- The table next to us was having a heated debate.
- میز کنار ما بحث داغی داشتند.
- The manager had to ask that table to quiet down.
- مدیر مجبور شد از آن میز بخواهد ساکت شوند.
noun countable
(انگلیسی هندی) میز کار
- She keeps her table very organized with labeled folders.
- او میز خود را با پوشه‌های برچسب‌دار بسیار منظم نگه می‌دارد.
- The new employee was assigned a table near the window.
- به کارمند جدید، میز کاری نزدیک پنجره اختصاص داده شد.
noun countable B1
جدول، لیست، فهرست
- The results of this study are given in tables in the appendix.
- نتایج این پژوهش در جدول‌های پیوست داده شده است.
- We compiled the data into a comprehensive table for easier analysis.
- ما داده‌ها را در جدول جامعی برای تجزیه‌وتحلیل آسان‌تر جمع‌آوری کردیم.
- I need to memorize the table for my math test.
- من باید جدول ضرب را برای امتحان ریاضیم حفظ کنم.
- A detailed table of contents can save you a lot of time.
- فهرستی دقیق می‌تواند در وقت شما صرفه‌جویی زیادی کند.
- table of weights and measures
- جدول اوزان و مقیاسات
- the book's table of contents
- فهرست مندرجات کتاب
- multiplication table
- جدول ضرب
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
انگلیسی بریتانیایی مطرح کردن، به بحث گذاشتن (به‌صورت رسمی)
- They have tabled a motion criticising the government.
- آن‌ها پیشنهادی را برای انتقاد از دولت مطرح کرده‌اند.
- Let's table the discussion about budget cuts for now.
- بیایید فعلاً بحث درمورد کاهش بودجه را مطرح کنیم.
- They tabled the amendment to the constitution.
- آن‌ها اصلاحیه‌ی قانون اساسی را به بحث گذاشتند.
verb - transitive
انگلیسی آمریکایی از دستور خارج کردن، معوق گذاردن، موکول کردن (به‌صورت رسمی)
- His proposal was tabled until the next meeting.
- پیشنهاد او به جلسه‌ی بعد موکول شد.
- Due to time constraints, we had to table several important topics.
- به‌دلیل محدودیت زمانی، مجبور شدیم چندین موضوع مهم را به تعویق بیندازیم.
verb - transitive
در جدول نوشتن، در جدول قرار دادن
- We can table the survey responses and look for common themes.
- ما می‌توانیم پاسخ‌های نظرسنجی را در جدول قرار دهیم و به‌دنبال مضامین مشترک بگردیم.
- The accountant will table all the expenses for the month.
- حسابدار تمام هزینه‌های ماه را در جدول می‌نویسد.
verb - intransitive
چیدن میز، بر پا کردن میز، آماده کردن میز (در محیط عمومی برای فروش یا دادن اطلاعات به مردم)
- We'll be tabling near the library all week.
- ما تمام هفته در نزدیکی کتابخانه میزی بر پا خواهیم کرد.
- They are tabling to raise awareness about climate change.
- آن‌ها برای افزایش آگاهی درمورد تغییرات آب‌وهوایی میز آماده می‌کنند.
- The organization is tabling to collect signatures for their petition.
- این سازمان برای جمع‌آوری امضا برای دادخواست خود میز می‌چیند.
verb - transitive
روی میز گذاشتن، روی میز قرار دادن
- Each of the participants must table his money.
- هر یک از شرکت‌کنندگان باید پول خود را روی میز بگذارد.
- Please table the documents for the meeting.
- لطفاً مدارک جلسه را روی میز قرار دهید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد table

  1. noun furniture upon which to work, eat
    Synonyms:
    counter stand desk board bench slab bar dining table dinner table sideboard buffet console dresser bureau sink wagon lectern pulpit
  1. noun meal
    Synonyms:
    food fare diet cuisine spread victuals meat and drink board bill of fare menu
  1. noun flatland
    Synonyms:
    plain flat plateau mesa tableland upland
  1. noun diagram with columns of information
    Synonyms:
    list chart table of contents index record register schedule plan graph illustration summary synopsis statistics catalogue agenda inventory digest compendium roll canon appendix tabulation
  1. verb postpone a proposition
    Synonyms:
    delay defer postpone put off hold off hold up shelve put aside put on hold put on ice put on the shelf put on back burner hang cool move pigeonhole suggest propose submit put forward enter
    Antonyms:
    decide vote
  1. noun a statement in tabulated form
    Synonyms:
    chart schedule digest synopsis report record register spreadsheet compendium index appendix table-of-contents tabular illustration statistics tabulation

Collocations

  • at table

    سرسفره، درحال خوردن خوراک سر میز شام

  • contingency table

    جدول هم‌سانی، جدول هم‌سایش، جدول توافق

  • gaming table

    میز قمار (دارای سوراخ و شبکه‌ی ویژه هر قمار به‌خصوص)

  • wait table

    (سرمیز خوراک) خدمت کردن، پیشخدمتی کردن

Idioms

  • on the table

    گزینه‌ی قابل‌انتخاب، گزینه‌ی بحث برانگیز

  • turn the tables

    وضعیت را معکوس کردن، ورق را برگرداندن، اوضاع را دگرگون کردن

  • put one's cards on the table

    رک‌وراست صحبت کردن، با صداقت تمام حرف زدن، احساسات و افکار خود را صادقانه بیان کردن، رو بازی کردن، موضع صادقانه‌ی خود را گفتن

سوال‌های رایج table

معنی Table به فارسی چی میشه؟

کلمه "table" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد که می‌توان آن‌ها را در زمینه‌های گوناگون بررسی کرد. در ادامه به توضیح معانی، کاربردها و نکات جالب درباره این کلمه می‌پردازیم.

معانی Table

1. میز: یکی از رایج‌ترین معانی کلمه "table"، به معنای میز است. میز یک سطح تخت و افقی است که معمولاً بر روی پایه‌هایی قرار دارد و برای کارهای مختلفی مانند غذا خوردن، نوشتن و مطالعه استفاده می‌شود. میزها در انواع و اشکال مختلف وجود دارند، از جمله میزهای ناهارخوری، میزهای قهوه، میزهای تحریر و غیره.

2. جدول: یکی دیگر از معانی کلمه "table"، به معنای جدول است. در این زمینه، "table" به مجموعه‌ای از داده‌ها یا اطلاعات اشاره دارد که به صورت منظم و در ردیف‌ها و ستون‌ها تنظیم شده‌اند. جداول در علم آمار، ریاضیات، و علوم اجتماعی برای نمایش و تحلیل داده‌ها بسیار کاربردی هستند.

3. غیر فعال کردن: در زبان برنامه‌نویسی و تکنولوژی، "to table" به معنای غیر فعال کردن یا به تعویق انداختن یک موضوع یا دستور کار است. به عنوان مثال، اگر یک موضوع در یک جلسه به دلیل عدم توافق به "table" گذاشته شود، به این معناست که آن موضوع در حال حاضر بررسی نخواهد شد.

نکات جالب درباره Table

1. تاریخچه واژه: واژه "table" از زبان فرانسوی قدیمی "table" و لاتین "tabula" به معنای "سطح صاف" آمده است. این نشان‌دهنده تاریخچه طولانی و کاربردهای مختلف آن در فرهنگ‌های گوناگون است.

2. انواع میزها: میزها به شکل‌های مختلفی ساخته می‌شوند، از جمله میزهای چوبی، شیشه‌ای، فلزی و پلاستیکی. هر کدام از این نوع میزها کاربردها و ویژگی‌های خاص خود را دارند.

3. جداول در علم: جداول به عنوان ابزاری برای سازماندهی داده‌ها، در علوم مختلفی از جمله ریاضیات، آمار، و علوم اجتماعی به کار می‌روند. مثلاً در ریاضیات، جداول می‌توانند برای نمایش نتایج محاسبات یا تخمین‌ها استفاده شوند.

4. استفاده‌های فرهنگی: در بسیاری از فرهنگ‌ها، اجتماع در اطراف میز غذا یک رسم مهم است. این موضوع نشان‌دهنده اهمیت تعاملات اجتماعی و ارتباطات خانوادگی است.

5. طراحی و دکوراسیون: میزها یکی از اجزای کلیدی در دکوراسیون داخلی هستند. انتخاب یک میز مناسب می‌تواند تأثیر زیادی بر روی زیبایی و کارایی یک فضا داشته باشد. طراحی‌های مدرن و خلاقانه میزها می‌توانند به عنوان یک عنصر هنری در دکوراسیون داخلی عمل کنند.

ارجاع به لغت table

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «table» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/table

لغات نزدیک table

پیشنهاد بهبود معانی