آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۳ مهر ۱۴۰۴

    Console

    kənˈsoʊl ˈkɑːnsoʊl kənˈsəʊl ˈkɒnsəʊl

    گذشته‌ی ساده:

    consoled

    شکل سوم:

    consoled

    سوم‌شخص مفرد:

    consoles

    وجه وصفی حال:

    consoling

    شکل جمع:

    consoles

    معنی console | جمله با console

    verb - transitive

    تسلی دادن، دلداری دادن، آرام کردن، هم‌دردی کردن

    I tried to console the bereaved mother.

    سعی کردم مادر داغ‌دیده را تسلی بدهم.

    His sister’s kind words consoled him a little.

    سخنان مهربانانه‌ی خواهرش کمی او را آرام کرد.

    noun countable

    صفحه‌ی کنترل، کنسول، میز کنترل

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    Each console in the control room is connected to a different part of the plant.

    هر کنسول در اتاق کنترل به بخش متفاوتی از کارخانه متصل است.

    The new car features a touchscreen console between the seats.

    خودروی جدید دارای صفحه‌ی کنترل لمسی بین صندلی‌هاست.

    noun countable

    کنسول بازی

    همچنین می‌توان از gaming console و game console استفاده کرد.

    Many popular games are exclusive to a specific console.

    بسیاری از بازی‌های محبوب، مخصوص کنسول خاصی هستند.

    This console offers better graphics and faster loading times than its competitors.

    این کنسول، گرافیک بهتر و زمان بارگذاری سریع‌تری نسبت به رقبایش دارد.

    noun countable

    میز کنسول (گاهی به دیوار وصل شده است)

    همچنین می‌توان از console table استفاده کرد.

    A console table can make your entryway look elegant and organized.

    میز کنسول می‌تواند ورودی خانه‌تان را شیک و منظم جلوه دهد.

    She placed a vase on the console in the living room.

    او گلدان را روی میز کنسول در اتاق نشیمن گذاشت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد console

    1. verb relieve, comfort
      Synonyms:
      soothe calm cheer comfort encourage solace relieve gladden lift animate assuage upraise inspirit tranquilize buck up untrouble condole with express sympathy
      Antonyms:
      annoy trouble disturb upset hurt depress sadden agitate discourage antagonize dispirit

    Collocations

    console yourself

    دل خوش کردن، خود را تسلی دادن، آرام کردن خود

    سوال‌های رایج console

    گذشته‌ی ساده console چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده console در زبان انگلیسی consoled است.

    شکل سوم console چی میشه؟

    شکل سوم console در زبان انگلیسی consoled است.

    شکل جمع console چی میشه؟

    شکل جمع console در زبان انگلیسی consoles است.

    وجه وصفی حال console چی میشه؟

    وجه وصفی حال console در زبان انگلیسی consoling است.

    سوم‌شخص مفرد console چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد console در زبان انگلیسی consoles است.

    ارجاع به لغت console

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «console» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/console

    لغات نزدیک console

    • - consolation prize
    • - consolatory
    • - console
    • - console table
    • - console yourself
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.