با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Schedule

ˈskedʒʊl / / -dʒl ˈʃedjuːl / / ˈske-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    scheduled
  • شکل سوم:

    scheduled
  • سوم شخص مفرد:

    schedules
  • وجه وصفی حال:

    scheduling
  • شکل جمع:

    schedules

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    برنامه، زمان‌بندی، برنامه‌ی زمان‌بندی شده، ترتیب زمانی، جدول زمانی
    • - class schedule
    • - برنامه‌ی کلاس‌ها
    • - my daily schedule
    • - برنامه‌ی روزانه‌ی من
    • - today, I have a full schedule.
    • - امروز برنامه‌ام پر است (تمام اوقاتم گرفته است).
    • - they laid out a schedule for building the new factory.
    • - آن‌ها ساختن کارخانه‌ی جدید را زمان‌بندی کردند.
  • noun countable
    برنامه‌ی حرکت قطار (یا اتوبوس و غیره)
    • - a flight schedule
    • - برنامه‌ی (ساعات) پرواز
  • verb - transitive
    زمان‌بندی کردن، در جدول زمانی وارد کردن، جزو برنامه کردن، برنامه (و غیره) تعیین کردن
    • - the train is scheduled to stop in Ghom.
    • - طبق برنامه قطار در قم توقف خواهد کرد.
    • - Leyla has scheduled a meeting for next Monday.
    • - لیلا برای دوشنبه‌ی دیگر جلسه تعیین کرده است.
    • - the repairs are scheduled to take six months.
    • - طبق برنامه تعمیرات شش ماه طول خواهد کشید.
  • noun countable
    کاغذ دست‌نویسی‌شده، سیاهه، (به‌طور معمول ضمیمه‌ی ورقه‌ی خرید یا وصیت‌نامه یا ورقه‌ی مالیات و غیره) فهرست، ریزاقلام، صورت
    • - a schedule of household items belonging to the deceased.
    • - فهرست اثاث منزل متعلق به متوفی.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد schedule

  1. noun plan for one’s time
    Synonyms: agenda, appointments, calendar, catalog, chart, diagram, docket, inventory, itinerary, lineup, list, order of business, program, record, registry, roll, roster, sked, table, timetable
    Antonyms: disorganization
  2. verb plan one’s time
    Synonyms: appoint, arrange, be due, book, card, catalog, engage, get on line, line up, list, note, organize, pencil in, program, record, register, reserve, set, set up, sew up, slate, time, write in one’s book
    Antonyms: disorder, disorganize

لغات هم‌خانواده schedule

ارجاع به لغت schedule

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «schedule» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/schedule

لغات نزدیک schedule

پیشنهاد بهبود معانی