با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Calendar

ˈkæləndər ˈkæləndə ˈkæləndə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    calendars

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A2
    سالنامه، سال‌نما، تقویم
    • - In his office there was one desk calendar and two wall calendars.
    • - در اتاق کار او یک سالنامه‌ی رومیزی بود و دو سالنامه‌ی دیواری.
    • - the Jallali calendar
    • - تقویم (گاه‌شمار) جلالی
    • - the Gregorian calendar
    • - تقویم مسیحی یا گریگوریان
    • - an important date in Iran's sporting calendar
    • - تاریخ مهمی در فهرست رویدادهای ورزشی ایران
    • - The calendar of the court is set once every three months.
    • - برنامه‌ی دادگاه هر سه ماه یک بار تدوین می‌شود.
    • - calendar art
    • - هنر سالنامه نگاری
    • - a calendar girl
    • - دختری که عکس او روی سالنامه چاپ شده
    • - a calendar month
    • - ماه تقویمی
    • - a calendar holiday
    • - تعطیل رسمی (برطبق سالنامه)
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد calendar

  1. noun schedule of events
    Synonyms: agenda, almanac, annal, bulletin, card, chronology, daybook, diary, docket, journal, lineup, list, log, logbook, menology, pipeline, program, record, register, sked, system of reckoning, tab, table, time, timetable

ارجاع به لغت calendar

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «calendar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/calendar

لغات نزدیک calendar

پیشنهاد بهبود معانی