با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Chronology

krəˈnɑːlədʒi krəˈnɒlədʒi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    chronologies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
شرح وقایع به ترتیب زمانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun
علم ترتیب تاریخ، گاه‌شناسی، تاریخ‌شماری، جدول یا شرح وقایع یا تاریخ‌های وابسته به آن‌ها
- My history is good but I forget chronology.
- تاریخ من خوب است؛ ولی تقدم و تأخر رویدادها را فراموش می‌کنم.
- a chronology of the main events of Dehkhoda's life
- شرح رویدادهای مهم زندگی دهخدا به ترتیب تاریخ آن‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chronology

  1. noun
    Synonyms: duree, timebinding

ارجاع به لغت chronology

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chronology» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chronology

لغات نزدیک chronology

پیشنهاد بهبود معانی