فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Chronological

ˌkrɒnəˈlɑːdʒɪkl ˌkrɒnəˈlɒdʒɪkl

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

ترتیب زمانی وقوع

adjective

به ترتیب تاریخی، دارای تسلسل تاریخ، دارای ربط زمانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
adjective

به ترتیب وقوع

His chronological age is ten but his mental age is only five.

سن تقویمی او ده سال ولی سن عقلی او فقط پنج سال است.

List them chronologically (not alphabetically).

آن‌ها را به ترتیب زمان رویداد (و نه به ترتیب حروف الفبا) فهرست کنید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

chronological order

ترتیب زمانی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chronological

  1. adjective in consecutive time
    Synonyms:
    sequential progressive temporal ordered dated in sequence in order chronologic historical sequent classified tabulated in due course in due time chronometric chronometrical horological order archival junctural chronoscopic horometrical

ارجاع به لغت chronological

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chronological» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chronological

لغات نزدیک chronological

پیشنهاد بهبود معانی