با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Ordered

ˈɔːrdərd ˈɔːdəd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    orders
  • وجه وصفی حال:

    ordering

معنی‌ها

فرموده، منظم، مرتب، دارای نظم و ترتیب
مرتب، سفارش داده شده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ordered

  1. adjective orderly
    Synonyms: all together, arranged, businesslike, controlled, disciplined, in good shape, in order, law-abiding, methodical, neat, organized, peaceable, precise, shipshape, systematic, systematized, tidy, well-behaved, well-organized

لغات هم‌خانواده ordered

ارجاع به لغت ordered

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ordered» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ordered

لغات نزدیک ordered

پیشنهاد بهبود معانی