با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Itinerary

aɪˈtɪnəreri aɪˈtɪnrəri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C1
    سفر مسیر مسافرت، مسیر راهسپاری، شرح سفر، برنامه ی سفر، کتاب راهنمای مسافران، خط سیر، سفرنامه
    • - an itinerary that took them through Canada
    • - مسیری که آن‌ها را به سرتاسر کانادا برد
    • - He wrote the itinerary on a daily basis.
    • - او سفرنامه را روزانه می‌نوشت.
    • - A typed itinerary was given to each one of us.
    • - یک برنامه‌ی سفر تایپ‌شده به هر یک از ما داده شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد itinerary

  1. noun plan of travel
    Synonyms: beat, circuit, course, guide, guidebook, journey, line, outline, path, program, route, run, schedule, tour, way

ارجاع به لغت itinerary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «itinerary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/itinerary

لغات نزدیک itinerary

پیشنهاد بهبود معانی