فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Toilet

ˈtɔɪlɪt ˈtɔɪlɪt

شکل جمع:

toilets

توضیحات:

در معنای دوم در انگلیسی آمریکایی به‌جای toilet از bathroom استفاده می‌شود.

در معنای سوم در انگلیسی آمریکایی به‌جای toilets از restroom و ladies'/men's room استفاده می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1

توالت، مستراح

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

She cleaned the toilet thoroughly with disinfectant.

او توالت را با مواد ضدعفونی‌کننده به‌طور کامل تمیز کرد.

There’s a problem with the toilet; it won’t flush.

مستراح مشکل داره؛ سیفونش کار نمی‌کنه.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

toilet articles

اسباب توالت

a toilet brush

برس مستراح

noun countable

انگلیسی بریتانیایی دست‌شویی، سرویس بهداشتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

He went to the toilet during the break.

او در زمان استراحت به دستشویی رفت.

The toilet is at the end of the hallway.

سرویس بهداشتی در انتهای راهرو قرار داره.

noun plural A2

انگلیسی بریتانیایی سرویس بهداشتی عمومی، دست‌شویی عمومی، توالت عمومی

There are separate toilets for staff and customers.

توالت کارکنان و مشتری‌ها جداست.

You need to pay to use the toilets in this park.

برای استفاده از دست‌شویی عمومی این پارک باید پول بدی.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

men's toilet

سرویس بهداشتی مردانه

noun uncountable formal

قدیمی آماده شدن، به خود رسیدن، آراستن خود (شامل شستن خود و لباس پوشیدن)

He made his toilet quickly before heading out to work.

با سرعت آماده شد و به سر کار رفت.

In the 18th century, wealthy women often had a maid assist them with their toilet.

در قرن هجدهم، زنان ثروتمند اغلب ندیمه‌ای داشتند که در آراستن به آن‌ها کمک می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد toilet

  1. noun grooming one's person
    Synonyms:
    shower bath shave haircut make up dressing ablutions tidy-up wash up applying cosmetics hairdressing morning preparations crumb-up
  1. noun a room for privacy
    Synonyms:
    bathroom restroom washroom lavatory W.C. (British) john head potty can commode privy powder-room latrine throne bath men-s-room ladies-room water-closet outhouse lav crapper stool little-boy-s-room little-girl-s-room comfort-station necessarium garderobe amenity dress costume attire altar room chamber-of-commerce poet's corner throne-room
  1. noun the act of dressing and preparing yourself
    Synonyms:
    toilette

ارجاع به لغت toilet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «toilet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/toilet

لغات نزدیک toilet

پیشنهاد بهبود معانی