آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Stress

    stres stres

    گذشته‌ی ساده:

    stressed

    شکل سوم:

    stressed

    سوم‌شخص مفرد:

    stresses

    وجه وصفی حال:

    stressing

    شکل جمع:

    stresses

    معنی stress | جمله با stress

    noun uncountable B1

    استرس، تنش، فشار روحی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    Continued stress may result in stomach ulcer.

    تنش مداوم ممکن است منجر به زخم معده بشود.

    the stress of worry

    تنش ناشی از نگرانی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Stress diseases are among the hazards of city life.

    بیماری‌های تنشی از جمله مخاطرات زندگی شهری هستند.

    noun countable

    فشار، تأکید

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    to lay stress on a particular point

    نکته‌ی ویژه‌ای را مورد‌ تأکید قرار دادن

    In this class the stress is on grammar.

    در این کلاس تأکید روی دستور زبان است.

    noun countable

    (آواشناسی) تکیه

    In the word "interesting" the stress is on the first syllable.

    در واژه‌ی "interesting" تکیه روی هجای اول است.

    noun countable

    تقلا، مضیقه، سختی

    verb - transitive

    تأکید کردن

    The teacher stressed the importance of punctuality.

    معلم روی اهمیت وقت‌شناسی تأکید کرد.

    verb - transitive

    (آواشناسی) مشدد کردن، با فشار ادا کردن

    a stressed syllable

    هجای مؤکد

    verb - transitive

    تحت فشار قرار دادن

    The wind put great stress on the cable.

    باد کابل سیم را تحت تنش زیاد قرار داد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد stress

    1. noun emphasis
      Synonyms:
      importance significance weight force accent accentuation beat urgency import
      Antonyms:
      unimportance ignorance
    1. noun physical or mental pressure
      Synonyms:
      tension pressure strain anxiety worry force oppression burden hardship trauma trial heat passion alarm fear nervousness restlessness trepidation misgiving dread apprehensiveness disquiet intensity hassle pull stretch tightness protraction urgency traction extension spring tensity tautness nervous tension disquietude affliction agony mistrust expectancy ferment flutter crunch overextension clutch albatross
      Antonyms:
      relaxation indifference
    1. verb accentuate, emphasize
      Synonyms:
      emphasize accent underline underscore spotlight feature point up play up lay emphasis on repeat make emphatic belabor rub in dwell on italicize harp on headline
      Antonyms:
      reduce attenuate relax
    1. verb put under physical or mental pressure
      Synonyms:
      worry burden strain force afflict hassle stretch pull tense tense up overdo overextend crunch fret distend spring put on trial put in traction traumatize

    لغات هم‌خانواده stress

    • noun
      stress
    • adjective
      stressed, stressful
    • verb - transitive
      stress

    سوال‌های رایج stress

    گذشته‌ی ساده stress چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده stress در زبان انگلیسی stressed است.

    شکل سوم stress چی میشه؟

    شکل سوم stress در زبان انگلیسی stressed است.

    شکل جمع stress چی میشه؟

    شکل جمع stress در زبان انگلیسی stresses است.

    وجه وصفی حال stress چی میشه؟

    وجه وصفی حال stress در زبان انگلیسی stressing است.

    سوم‌شخص مفرد stress چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد stress در زبان انگلیسی stresses است.

    ارجاع به لغت stress

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «stress» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stress

    لغات نزدیک stress

    • - streptomycin
    • - streptothricin
    • - stress
    • - stress fracture
    • - stress verse
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    conversationalist copilot cornerstone cornstarch eid al-adha eleventh eliot elude emergence emergent empathetic empowerment ethics evan even-tempered پرورش ایاب و ذهاب راسخ رسوخ رشک رشک بردن رعیت رفعت روزن رهگذر زادبوم زرتشت زرشک زرشکی ساروج
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.