گذشتهی ساده:
trifledشکل سوم:
trifledسومشخص مفرد:
triflesوجه وصفی حال:
triflingشکل جمع:
triflesچیز جزئی، ناچیز، ناقابل، کمبها، بازیچه قرار دادن، سرسری گرفتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
don't spend your time on such trifles!
وقت خودت را صرف این امور جزئی نکن!
It costs only a trifle.
هزینهاش بسیار کم است.
I am a trifle annoyed about it.
در آن باره کمی دلخور هستم.
a trifle colder
کمی سردتر
do not trifle with your health!
با سلامتی خودت بازی نکن!
The older woman was trifling with the boy's affections.
زن مسنتر احساسات پسر را به بازی گرفته بود.
Our boss is not a person to be trifled with.
رئیس ما کسی نیست که بشود او را به شوخی گرفت.
Joseph trifled away all of his money.
یوسف همهی پولش را ولخرجی کرد.
a student who trifles the hours away
شاگردی که وقت تلف میکند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «trifle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trifle