گذشتهی ساده:
longedشکل سوم:
longedسومشخص مفرد:
longsوجه وصفی حال:
longingصفت تفضیلی:
longerطولانی، مدت طولانی، دراز مدت، آزگار، دیرین، دیرپای، مدید، (از) درازا، از طول، طولی، به طول، به درازای، طول، درازتر (یا طولانی تر) از حد معمول، طویل، خسته کننده، پرطول، دیریاز
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
five long years
پنج سال آزگار
a long journey
یک مسافرت طولانی
a long game
بازی طولانی
the long side of the building
درازای ساختمان
a long illness
بیماری طولانی
a long series of medical tests
یک سلسله آزمایشهای پزشکی طولانی
the long dimension
بعد طولی
a long time ago
مدتها پیش
a foot long
به درازای یک فوت
You can stay as long as you want.
میتوانی تا هروقت بخواهی بمانی.
A long lecture makes everyone sleepy.
نطق طولانی همه را خواب آلود میکند.
to take long
(خیلی) طول کشیدن
a long friendship
دوستی دیرین
long afterwards
مدتها بعد
the long odds of 100 to 1
شانس بعید یک به صد
She is long on ancestry and short on cash.
شجرهنامهی دور و درازی دارد؛ ولی بیپول است.
They stayed long after midnight.
آنها تا پاسی پس از نیمه شب ماندند.
I will help you as long as I live.
تا وقتی زندهام به تو کمک خواهم کرد.
Nobody will bother you so long as you obey the law.
تا زمانی که قانون را رعایت کنی کسی مزاحمت نخواهد شد.
The trip will take two hours at the longest.
مسافرت حداکثر دو ساعت طول خواهد کشید.
Before long, the bus arrived.
پس از مدت کمی اتوبوس رسید.
Long live our leader!
زنده باد رهبر ما!
I long for my children.
دلم برای فرزندانم پر میزند.
She longed to go back home.
آرزوی برگشت به وطن به دلش مانده بود.
a long view of this matter
دید بلندمدت دربارهی این مطلب
She was wearing a long dress.
او یک پیراهن بلند پوشیده بود.
a long face
صورت دراز
Jaffar has long legs.
جعفر پاهای درازی دارد.
all summer long
همهی تابستان
my life-long desire
آرزوی تمام عمر من
a long literary tradition
یک سنت ادبی دیرپای
دراز (در برابر: کوتاه short)، بلند (به معنی دراز)، کشیده، یازان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a long window
پنجرهی دراز
We have a long way ahead.
راه درازی در پیش داریم.
a long tail
دم دراز
He is tall but his brother is really long.
او بلندقد است؛ ولی برادرش واقعاً دراز است.
my daughter Mehri's long fingers
انگشتان کشیدهی دخترم مهری
long hair
موی بلند
برای مدتی، برای مدت طولانی، مدت ها قبل، خیلی پیش، در طول
a book 400 pages long
کتابی در 400 صفحه
He died long before I was born.
او مدتها پیش از تولد من مرد.
The table is two meters long.
طول میز دو متر است.
Are you going to stay there long?
آیا خیلی آنجا خواهی ماند؟
all day long
همهی روز
با حسرت
The hungry child looked longingly at the food in the shop.
کودک گرسنه با حسرت به خوراکیهای مغازه نگاه میکرد.
(جمع) شلوار بلند
my first pair of longs
اولین شلوار بلند من
(فهرست و غیره) پر نام، پر جزئیات، مفصل، بزرگ، گنده، بعید، دوررس، دوربرد، فراوان، وافر، به مقدار زیاد
to take a long chance
ریسک بزرگی کردن
a long ton
تن بزرگ
He is long on excuses.
او خیلی بهانه میآورد.
a long list of volunteers
فهرستی طولانی از داوطلبان
(آوا شناسی) واکه ی بلند، کشیده، کشش دار، (عامیانه) دو آوایی
آرزو داشتن، اظهار تمایل کردن، اشتیاق داشتن، میل داشتن
He longs for affection.
او تشنهی محبت است.
کنار گذاردن، اندوختن
تا، تاهنگامی که
(زمان) حداکثر، بیشینه
بالأخره، پس از مدتها
بهزودی، پس از زمان کمی
پیر، سالخورده، شکسته
زنده باد!، پاینده باد!
لب مطلب، جان کلام، خلاصهی داستان، راستش را بخواهی
مخلص کلام، خلاصهی کلام، بخواهم خلاصه بگویم، خلاصه اینکه، لب مطلب اینکه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «long» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/long