Enlarged

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    enlarges
  • وجه وصفی حال:

    enlarging

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(بیش‌ازحد) بزرگ‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- an enlarged heart
- قلب بیش‌ازحد بزرگ‌شده
- An enlarged prostate does not necessarily mean cancer.
- پروستات بزرگ‌شده لزوماً به‌معنایِ سرطان نیست.
adjective
(عکس و سند) بزرگ‌نمایی‌شده
- an enlarged photo
- عکس بزرگ‌نمایی‌شده
- The enlarged document revealed many details.
- سند بزرگ‌نمایی‌شده جزئیات زیادی را فاش کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد enlarged

  1. adjective increased
    Synonyms: augmented, expanded, blown up, developed, elaborated, exaggerated, caricatured, extended, amplified, spread, added to, aggrandized, lengthened, broadened, widened, magnified, filled out, inflated, stretched, dilated, distended, swollen, tumid, turgid, intensified
    Antonyms: reduced, contracted, shrunken

ارجاع به لغت enlarged

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enlarged» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enlarged

لغات نزدیک enlarged

پیشنهاد بهبود معانی