آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۰ مهر ۱۴۰۴

    Cube

    kjuːb kjuːb

    گذشته‌ی ساده:

    cubed

    شکل سوم:

    cubed

    سوم‌شخص مفرد:

    cubes

    وجه وصفی حال:

    cubing

    شکل جمع:

    cubes

    معنی cube | جمله با cube

    noun countable

    مکعب (حجم بسته‌ی سه‌بعدی‌ای که از ۶ مربع برابر تشکیل شده باشد)

    cube, مکعب (حجم بسته‌ی سه‌بعدی‌ای که از ۶ مربع برابر تشکیل شده باشد)
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    In mathematics class, we learned how to find the volume of a cube.

    در کلاس ریاضی یاد گرفتیم که چگونه حجم یک مکعب را پیدا کنیم.

    Engineers designed a new storage system based on the concept of the cube.

    مهندسان سیستم ذخیره‌سازی جدیدی را بر اساس مفهوم مکعب طراحی کردند.

    noun countable

    ریاضی مکعب، توان سوم (نتیجه‌ی سه بار ضرب یک عدد در خودش)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The cube of 3 is 27.

    توان سوم 3 برابر است با 27.

    The cube of 2 is 8.

    مکعب 2 برابر است با 8.

    verb - transitive

    غذا و آشپزی مکعبی بریدن، تکه‌تکه بریدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    She deftly cubed the steak.

    او به طرز ماهرانه‌ای استیک را مکعبی برید.

    I cubed the meat.

    گوشت را تکه‌تکه بریدم.

    verb - transitive

    ریاضی به توان سه رساندن، مکعب کردن (عدد)

    She quickly cubed the number, eager to solve the equation.

    او به‌سرعت عدد را به توان سه رساند و مشتاق حل معادله بود.

    In mathematics class, we learned how to cube expressions.

    در کلاس ریاضی یاد گرفتیم که چگونه عبارات را مکعب کنیم.

    noun countable

    هر چیزی به شکل مکعب، کاب

    an ice cube

    یک قطعه (کاب) یخ

    a sugar cube

    حبه‌ی قند

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    cubes of bread

    کاب‌هایی (مکعب‌هایی) از نان

    noun countable

    اتاقک (فضای پارتیشن‌بندی‌شده‌ی کوچک)

    I prefer working in a quiet cube.

    ترجیح می‌دهم در یک اتاقک آرام کار کنم.

    The new employee settled into his cube.

    کارمند جدید در اتاقکش مستقر شد.

    verb - transitive

    به شکل مکعب درآوردن

    He carefully cubed the clay.

    او خاک رس را با دقت به شکل مکعب درآورد.

    The architect plans to cube the building design.

    معمار قصد دارد طرح ساختمان را به شکل مکعب درآورد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد cube

    1. noun six-sided solid
      Synonyms:
      die hexahedron

    Collocations

    cube root

    (ریاضی) ریشه سوم

    سوال‌های رایج cube

    گذشته‌ی ساده cube چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده cube در زبان انگلیسی cubed است.

    شکل سوم cube چی میشه؟

    شکل سوم cube در زبان انگلیسی cubed است.

    شکل جمع cube چی میشه؟

    شکل جمع cube در زبان انگلیسی cubes است.

    وجه وصفی حال cube چی میشه؟

    وجه وصفی حال cube در زبان انگلیسی cubing است.

    سوم‌شخص مفرد cube چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد cube در زبان انگلیسی cubes است.

    ارجاع به لغت cube

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «cube» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cube

    لغات نزدیک cube

    • - cubby
    • - cubbyhole
    • - cube
    • - cube root
    • - cubeb
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.