با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Bun

bʌn bʌn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    غذا و آشپزی کلوچه
    • - I bought a delicious cinnamon bun.
    • - کلوچه‌ی دارچینی خوشمزه‌ای خریدم.
    • - She loves to eat a warm, freshly baked bun with her morning coffee.
    • - دوست دارد کلوچه‌ی گرم و تازه‌پخته‌شده را با قهوه‌ی صبحگاهی خود بخورد.
  • noun countable
    انگلیسی آمریکایی غذا و آشپزی نان (گرد)
    • - The burger was so big that it barely fit within the confines of the bun.
    • - برگر به‌قدری بزرگ بود که به‌سختی در محدوده‌ی نان جا می‌شد.
    • - She added ketchup and mustard to the bun.
    • - سس کچاپ و خردل را به نان زد.
  • noun countable
    آرایش و پیرایش گوجه‌ای (مدل مو)
    • - My hair is too short to put it in a bun.
    • - موهام برای گوجه‌ای بستن خیلی کوتاهه.
    • - the ballerina's bun
    • - مدل موی گوجه‌ای رقصنده‌ی باله
  • noun countable informal
    انگلیسی آمریکایی کون، کفل (هر یک از دو لمبر نشیمنگاه) (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)
    • - He touched her buns.
    • - به کونش دستی کشید.
    • - She winced in pain as she fell and landed directly on her buns.
    • - وقتی که افتاد و مستقیماً روی کفلش فرود آمد، از درد به خود پیچید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bun

  1. noun baked roll
    Synonyms: bread, cruller, Danish, doughnut, eclair, muffin, pastry, scone, sweet roll

Idioms

ارجاع به لغت bun

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bun» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bun

لغات نزدیک bun

پیشنهاد بهبود معانی