غذا و آشپزی کلوچه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
I bought a delicious cinnamon bun.
کلوچهی دارچینی خوشمزهای خریدم.
She loves to eat a warm, freshly baked bun with her morning coffee.
دوست دارد کلوچهی گرم و تازهپختهشده را با قهوهی صبحگاهی خود بخورد.
انگلیسی آمریکایی غذا و آشپزی نان (گرد)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The burger was so big that it barely fit within the confines of the bun.
برگر بهقدری بزرگ بود که بهسختی در محدودهی نان جا میشد.
She added ketchup and mustard to the bun.
سس کچاپ و خردل را به نان زد.
آرایش و پیرایش گوجهای (مدل مو)
My hair is too short to put it in a bun.
موهام برای گوجهای بستن خیلی کوتاهه.
the ballerina's bun
مدل موی گوجهای رقصندهی باله
انگلیسی آمریکایی کون، کفل (هر یک از دو لمبر نشیمنگاه) (معمولاً بهصورت جمع میآید)
He touched her buns.
به کونش دستی کشید.
She winced in pain as she fell and landed directly on her buns.
وقتی که افتاد و مستقیماً روی کفلش فرود آمد، از درد به خود پیچید.
(انگلیس - عامیانه - توهین آمیز) او آبستن است
(امریکا - عامیانه)مست کردن، سیاهمست شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bun» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bun