فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Unbend

ʌnˈbend ʌnˈbend

گذشته‌ی ساده:

unbent

شکل سوم:

unbent

سوم‌شخص مفرد:

unbends

وجه وصفی حال:

unbending

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb

باز کردن، رها کردن، شل کردن، راست کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

to bend and unbend the knee

زانو را خم و راست کردن

a dinner party where everyone unbends and has a good time

مهمانی شام که در آن همه می‌آسایند و خوش هستند

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unbend

  1. verb to take repose by ceasing work or other effort for an interval of time
    Synonyms:
    rest relax unwind decompress slow-down loosen-up let-one-s-hair-down be informal be at home become more casual become more natural
  1. verb free from flexure
    Synonyms:
    straighten relax slacken condescend vouchsafe
    Antonyms:
    bend

ارجاع به لغت unbend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unbend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unbend

لغات نزدیک unbend

پیشنهاد بهبود معانی